ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 89/4/7:: 1:46 عصر
دخترم، دختر نو رسیده را برایم بیاور.
فاطمه (س) دست بکار شد، او را در آغوش پدربزرگ گذاشت. خاطره ای برای فاطمه زنده شد. دوباره پدر با دیدن نوزاد او اشک می ریخت. انگار دوباره بشارتی بود از سوی خدا
بستری از دردی شیرین به جان فاطمه (س) افتاده بود. می دانست این دختری که در راه است، جان او می شود، همدمش، غمخوارش، شاگردش و مادر خانه بعد از او.
***
دختر در آغوش حسین آرام گرفت. چشمان مشکی حسین با برقی از شور و مهربانی به تازه وارد خانواده دوخته شده بود. نوزاد انگشت های کوچکش را دور انگشت حسین حلقه کرده بود و چنان آرام شده بود که انگار نه انگار مدتی است خانه را با گریه هایش به آتش کشیده است.
حسین بازوان کوچکش را دور او حلقه کرد و در گهواره ی دستانش خواباند. (1)
***
فاطمه (س) به روی پدر لبخند زد. علی (ع) با لبخندی مهربان نوزاد را نگاه می کرد که با هوشیاری اطراف خانه ی کاهگلی را نگاه می کرد و دنیای تازه را از دیده می گذراند. حسن و حسین (ع) دور نوزاد می دویدند.
-دخترم، دختر نو رسیده را برایم بیاور.
فاطمه (س) دست بکار شد، او را در آغوش پدربزرگ گذاشت. خاطره ای برای فاطمه زنده شد. دوباره پدر با دیدن نوزاد او اشک می ریخت. انگار دوباره بشارتی بود از سوی خدا...
هنوز میلاد میوه ی دلش، حسین را از یاد نبرده بود. لوحی از جانب خداوند عزیز به او رسیده بود و نام پدر و شوهر و فرزندانش را در آن گفته بود. خداوند به او مژده ای عظیم داده بود و آن، بهای خون حسینش بود.
فاطمه (س) با دیدن اشکهای پدر پرسید:
-پدر جان! چرا گریه می کنید؟
رسول خدا (ص)، میان اشک لبخندی زد و گفت:
-دخترم! فاطمه جان! بدان! این طفل کوچک پس از من و تو دچار بلاهای بزرگی خواهد شد. پشت هر مصیبتی، مصیبت دیگر.
فاطمه نگاهی به چشمان درشت دخترش کرد، دستهای کوچک و نگاه معصوم او را که دید بغضی سراسر وجودش را گرفت. اشک چون سیلابی بر گونه اش آویخت. اما، او فاطمه بود! بریده از هر چه رنگ دنیایی داشت! مصیبتهای دختر او، در چشم او جز زیبایی نبود مگر...
-پدر جان! ثواب گریان در مصیبتهای او چیست؟
-روشنی چشمم! هر کس در مصیبتهای او بگرید ثوابش چنان است که گویی بر مصیبتهای حسن و حسین (ع) گریسته است! (2)
***
همه منتظر بودند تا نام نوزاد از زبان رسول خدا جاری شود و رسول خدا منتظر خدا بود!
جبرئیل امین خبر رساند از تصمیم خدا:
-خدایت سلام می رساند و می فرماید: این دختر، زینب است. این نام را در لوح محفوظ نوشته ام.
پیامبر زینب را بغل کرد و بوسید و فرمود:
-وصیت می کنم به حاضران و غایبان که حرمت این دختر را پاس بدارند که او همچون خدیجه ی کبری (س) است. (3)
پی نوشت:
1.منتهی الآمال، ج1
2. خصائص الزینبیه، ص 53
3. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 38
پ.میعاد
کلمات کلیدی :