سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ مال از خرد سودمندتر نیست ، و هیچ تنهایى ترسناکتر از خود پسندیدن ، و هیچ خرد چون تدبیر اندیشیدن ، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى ، و هیچ همنشین چون خوى نیکو ، و هیچ میراث چون فرهیخته شدن ، و هیچ راهبر چون با عنایت خدا همراه بودن ، و هیچ سوداگرى چون کردار نیک ورزیدن ، و هیچ سود چون ثواب اندوختن ، و هیچ پارسایى چون باز ایستادن هنگام ندانستن احکام ، و هیچ زهد چون نخواستن حرام ، و هیچ دانش چون به تفکر پرداختن ، و هیچ عبادت چون واجبها را ادا ساختن ، و هیچ ایمان چون آزرم و شکیبایى و هیچ حسب چون فروتنى ، و هیچ شرف چون دانایى ، و هیچ عزت چون بردبار بودن ، و هیچ پشتیبان استوارتر از رأى زدن . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 89/4/7:: 1:46 عصر
دخترم، دختر نو رسیده را برایم بیاور.
فاطمه (س) دست بکار شد، او را در آغوش پدربزرگ گذاشت. خاطره ای برای فاطمه زنده شد. دوباره پدر با دیدن نوزاد او اشک می ریخت. انگار دوباره بشارتی بود از سوی خدا 
بستری از دردی شیرین به جان فاطمه (س) افتاده بود. می دانست این دختری که در راه است، جان او می شود، همدمش، غمخوارش، شاگردش و مادر خانه بعد از او.
***
دختر در آغوش حسین آرام گرفت. چشمان مشکی حسین با برقی از شور و مهربانی به تازه وارد خانواده دوخته شده بود. نوزاد انگشت های کوچکش را دور انگشت حسین حلقه کرده بود و چنان آرام شده بود که انگار نه انگار مدتی است خانه را با گریه هایش به آتش کشیده است.
حسین بازوان کوچکش را دور او حلقه کرد و در گهواره ی دستانش خواباند. (1)
***
فاطمه (س) به روی پدر لبخند زد. علی (ع) با لبخندی مهربان نوزاد را نگاه می کرد که با هوشیاری اطراف خانه ی کاهگلی را نگاه می کرد و دنیای تازه را از دیده می گذراند. حسن و حسین (ع) دور نوزاد می دویدند.
-دخترم، دختر نو رسیده را برایم بیاور.
فاطمه (س) دست بکار شد، او را در آغوش پدربزرگ گذاشت. خاطره ای برای فاطمه زنده شد. دوباره پدر با دیدن نوزاد او اشک می ریخت. انگار دوباره بشارتی بود از سوی خدا...
هنوز میلاد میوه ی دلش، حسین را از یاد نبرده بود. لوحی از جانب خداوند عزیز به او رسیده بود و نام پدر و شوهر و فرزندانش را در آن گفته بود. خداوند به او مژده ای عظیم داده بود و آن، بهای خون حسینش بود.

فاطمه (س) با دیدن اشکهای پدر پرسید:

-پدر جان! چرا گریه می کنید؟

رسول خدا (ص)، میان اشک لبخندی زد و گفت:

-دخترم! فاطمه جان! بدان! این طفل کوچک پس از من و تو دچار بلاهای بزرگی خواهد شد. پشت هر مصیبتی، مصیبت دیگر.

فاطمه نگاهی به چشمان درشت دخترش کرد، دستهای کوچک و نگاه معصوم او را که دید بغضی سراسر وجودش را گرفت. اشک چون سیلابی بر گونه اش آویخت. اما، او فاطمه بود! بریده از هر چه رنگ دنیایی داشت! مصیبتهای دختر او، در چشم او جز زیبایی نبود مگر...

-پدر جان! ثواب گریان در مصیبتهای او چیست؟

-روشنی چشمم! هر کس در مصیبتهای او بگرید ثوابش چنان است که گویی بر مصیبتهای حسن و حسین (ع) گریسته است! (2)

***

همه منتظر بودند تا نام نوزاد از زبان رسول خدا جاری شود و رسول خدا منتظر خدا بود!

جبرئیل امین خبر رساند از تصمیم خدا:

-خدایت سلام می رساند و می فرماید: این دختر، زینب است. این نام را در لوح محفوظ نوشته ام.

پیامبر زینب را بغل کرد و بوسید و فرمود:

-وصیت می کنم به حاضران و غایبان که حرمت این دختر را پاس بدارند که او همچون خدیجه ی کبری (س) است. (3)

پی نوشت:

1.منتهی الآمال، ج1
2. خصائص الزینبیه، ص 53
3. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 38

 

پ.میعاد
منبع: مستور

کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
جاده های مه آلود
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

بچه مرشد!
سیب خیال
****شهرستان بجنورد****
سیمرغ
عشق الهی
آخرین اطلاعات بروز شده
هـم انـدیشی دینـی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
نسیم یاران
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
xXx عکسدونی xXx
همه چی از هر جا
دانشجوی سیاسی
در حسرت شهادت
هستی مامان
بچه های خاکریز
از فرش تا عرش
جامع ترین وبلاگ خبری
مقاله های تربیتی
Sea of Love
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
زازران همراه اخر
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
هامون و تفتان
داستان زندگی من
دهاتی
دنیا همیشه قشنگه!
عاشق امام زمان
وبلاگ شمیم انتظار
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
امین نورا ( پسر سیستان )
عشق طلاست
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بازی دل
زیباترین
خفن سرا
فانوس
در تمنای وصال
دوستانه
موعود

موسیقی وبلاگ