سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به نعمت پروردگارتان ـ عزّوجلّ ـ اعتراف کنید و از همه گناهانتان به سویش توبه نمایید که خداوند، بندگان سپاسگزارش را دوست دارد. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]


ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 88/7/18:: 3:34 عصر
گزیده‌هایی از کتاب «شهر طلا: دبی و رویای سرمایه‌داری»
خبرگزاری فارس: "شهر طلا: دبی و رویای سرمایه‌داری " عنوان کتابی است که در فصلی از آن به فعالیت‌های جاسوسی سازمان اطلاعات آمریکا علیه ایران از طریق کنسولگری واشنگتن در دبی اشاره شده است.خبرگزاری فارس نظر به اهمیت موضوع، اقدام به تهیه و ترجمه این کتاب کرده که بخش‌هایی از آن ارایه می شود.
خبرگزاری فارس نظر به اهمیت موضوع، اقدام به تهیه و ترجمه کتاب "شهر طلا: دبی و رویای سرمایه‌داری " کرده است که بخش‌هایی از آن خدمت مخاطبین محترم ارایه می‌گردد. ضمنا ترجمه کامل کتاب بزودی توسط انتشارات فارس منتشر خواهد شد.
این کتاب مشتمل بر 18 فصل بوده و در سپتامبر سال 2009 در آمریکا منتشر شد. در بخشی از این کتاب به فعالیت‌های جاسوسی سازمان اطلاعاتی آمریکا علیه ایران از طریق کنسولگری واشنگتن در دبی اشاره شده است.

مقدمه
روستایی کوچک و گلی در کنار ساحل وجود داشت که همچون بسیاری از روستاهای آفریقا فقیر بود و در منطقه‌ای آرمیده بود که دزدان دریایی، رزمندگان اسلام و دیکتاتورها سال‌ها بر آن حکمرانی کردند و رفتند. حتی زمانی در همسایگی آن قیام کمونیستی به پا شد اما روستا در آرامش زیست و نسل به نسل تحت حاکمیت یک خاندان بود.
هیچ کس تصور نمی‌کرد که این روستا روزی به یک شهر بدل شود. آن روستا در گوشه‌ای از یک صحرای گسترده قرار داشت و دور آن را دریا و شن گرفته بود. هیچ رودخانه‌ای در آنجا روان نبود. نه یخی و نه رادیو یا راهی. روستا در گرداب زمان گرفتار آمده بود. در حالی که دیگر کشورها فضاپیما به هوا می فرستادند، روستاییان این مکان به ماهیگری و چرت زدن مشغول بودند. آنها و غلامانشان برای یافتن مروارید در آب فرو می‌رفتند.
روستاییان به خانواده‌ای که بر آنها حاکم بود، اعتماد داشتند. این خاندان افرادی را، مردهایی را پرورش می‌داد که بر سه اصل حکمرانی می‌کردند: آنچه که برای بازرگانان خوب است برای روستا نیز خوب است. میهمان حبیب خدا است، فرقی نمی‌کند مذهب آنها چه باشد و این که اگر خطر نکنید پیروز نخواهید شد.
خاندان حاکم و روستاییان در زمان‌های سخت دهه 30 و 40 میلادی مورد آزمونی دشوار قرار گرفتند. مردم گرسنه ماندند. غلامان گریختند زیرا اربابان غذایی نداشتند که به آنها بدهند. رقبا علیه آنها به پا خاستند. مدارس با خاک یکسان شدند تنها موهبتی که بر آنها نازل شد ابری از ملخ‌هایی بود که اهالی آنها را سرخ می‌کردند و می‌خوردند.
اما این روستاییان دسته‌ای متحد و سخت‌کوش بودند. آنها در کنار یکدیگر ماندند. ناوگان کشتی‌های خود را بزرگ کرده و شروع به تجارت و قاچاق کردند. آنها پول قرض کرده و بندری کوچک بنا کردند. از خارجیان دعوت کردند در آنجا سکنی گزینند و بعد آنها قول دادند که آنها را از مالیات معاف کرده و از هرج و مرج حفظ کنند. خارجیانی که با آنها دست به معامله زدند به روستا و رئیس جاه‌طلب آنها، مردی به نام "راشد " علاقه‌مند شدند. روستا به شهری کوچک بدل گشت. خارجیان برای راشد از شگفتی‌های دنیای مدرن تعریف کردند،‌ از آسمان‌خراش‌های نیویورک و متروی لندن. او نیز مشتاقانه به حرفهایشان گوش کرد.
راشد و مردم شهر کوچکش از این امر ناراحت شدند که هیچ کسی در دنیای خارج نبود که حتی نام مکان آنها را شنیده باشد. از این رو راشد تصمیم گرفت اوضاع را عوض کند.
راشد می‌خواست نام شهرش، دبی، بر زبان هر یک از مردمان زمین رانده شود. زمانی که راشد برای صرف شام در آمریکا پشت میز شام نشست. از آنها خواست ماجراهای دبی را برایش تعریف کنند. وقتی که دو نفر مرد انگلیسی به مدت صرف لیوانی آب‌جو پیش می‌آمدند موضوعی که راشد از آنها می‌خواست درباره‌اش صحبت کنند، دبی بود. دهقانان چینی، بانکداران سوئیسی، ژنرال‌های روسی: همه باید دبی را بشناسند. برای این که این امر تحقق یابد، شهر نباید کوچک و فقیر باقی بماند. راشد یک آرزو کرد. دبی باید به لوکس‌ترین شهری بدل شود که دنیا به خود دیده است. به شهر طلا.
در دهه 1960 دوبی حرکتی پر جنب‌وجوشی را آغاز کرد که اعراب در طی 700 سال می‌توانستند انجام دهند. شهر بزرگ و بزرگتر و هر روز جذاب‌تر شد. محمد، پسر راشد، قدرت گرفت و با شدت بیشتری این حرکت را ادامه داد. روستاییانی که نیاکانشان ملخ می‌خورند، جامعه‌هایی به تن کردند که کریستال به آنها دوخته شده بود. ریش سفیدان بی سواد با جت‌های شخصی برای خرید رفتند.
همه اعراب دبی را تحسین کردند. مردم متوجه شدند که سیل غرور و افتخار بار دیگر به آنها بازگشته است و از این رو از رهبران خود اینگونه سوال کردند که چرا آنها نمی‌توانند شبیه دبی شوند.
اما همانند همه آرزوهای بزرگی که محقق می‌شوند، دستیابی به موفقیت‌های مورد نظر راشد دردسرهای پیش‌بینی نشده‌‌ای به همراه آورد. زندگی‌ها از رشد شهر آسیب دید. حرص به حس برتر بدل شد. روش‌‌های قدیمی کنار گذاشته شد و ساده‌زیستی رخت بر بست و هرگز باز نگشت. رویای سرمایه‌داری آنها را به شهری بدل کرد که شبیه دیگر شهرها نبود. این رویا همچنین دوبی را وارد بازار در نوسان جهانی کرد. ساکنان صحرا به خوبی می‌دانستند که باد آورده را باد می‌برد.
ماجرای تاخت و تاز تند دبی شامل عبرت‌های زیادی برای همه ما است. این داستان از زمان‌های خیلی دور آغاز می‌شود. وقتی که کوچ بزرگی در این نقطه از منزوی‌ترین مکان‌های شبه‌جزیره عربستان آغاز شد.

این مطلب مقدمه‌ای بود که در کتاب "شهر طلا " اثر "جیم کرین " آمده است. این کتاب ماجرای روستای کوچک عربی است که به شهری بزرگ بدل شد. این کتاب شرحی است تاریخی و کامل از تحولات روستایی دورافتاده در شبه‌جزیره عربستان که بعدها به شهر پرآوازه دبی بدل گشت. در این کتاب علاوه بر بررسی تحولاتی که بر این نقطه از سواحل جنوبی خلیج فارس در طول اعصار گذشته، سپری شده به تحولات کنونی، حرکت این شهر به سوی سرمایه‌داری و اثرات آن پرداخته شده است.
در بخشی از این کتاب نیز به فعالیت‌های آمریکا در دبی و تلاش واشنگتن برای استفاده از ایرانی‌های فراوانی که در این بخش از دنیا زندگی و تجارت می‌کنند، پرداخته شده است. مولف این کتاب، جیم کرین افشا می کند که سازمان سیا از کنسولگری آمریکا در دوبی به عنوان مکانی برای استخدام جاسوس از ایرانی‌ها استفاده کرده و در ازای وعده روادید آمریکا، اطلاعاتی را از آنها می‌گیرد که بخاطر قطع شدن روابط دوجانبه ایران و آمریکا بعد از انقلاب اسلامی، واشنگتن به آنها دسترسی نداشته و شناختی از ایران و شرایط کنونی آن در اختیار ندارد.

بخش اول این کتاب به شرح زیر است:

فصل 1
شن‌های زمان

انزوا: ایمنی ناخواسته
شبه جزیره عربستان سرزمین شن‌های روان و ریگ‌های آفتاب خورده است. رشته کوه‌هایی که نامی برآنها نهاده نشده در سراسر چشم‌اندازها کشیده شده‌اند و صخره‌های آفتاب خورده آن به اندازه‌ای تیز هستند که پوست را ببرند. شوره‌زارها در شب زیر نور ماه می‌درخشند. این چشم‌اندازی متروک مانده است این صحرای عربستان بیش از آن که به زمین شبیه باشد به سیاره زهره مانند است.
شبه جزیره عربستان به بزرگی جمع سرزمین‌های آلاسکا، کالیفرنیا و تگزاس است و حتی یک رودخانه در آن جاری نیست. اماکنی همچون دره "گرند کانیون " (شمال ایالت آریزونای آمریکا) وجود دارند که در آنها شکاف‌های زمین دهان باز کرده‌اند تا دره‌های وحشی را به رخ بکشند. مناظر در برخی از مناطق دیگر پوشیده از تپه‌های هلویی رنگ تشکیل شده از شن‌های روان است که مانند پف‌های روی شیرینی مخصوص "دیری کوئین " (Dairy Queen) است البته با این فرق که ارتفاع آنها به ارتفاع رشته کوه‌های آپالاچیانز (واقع در شمال شرق آمریکا) می‌رسد. طوفان خشک روزها می‌تازد و غباری از شن را تا هزاران کیلومتر روی زمین پخش می‌کند. تابستان‌های شبه جزیره عربستان به اندازه‌ای گرم هستند که بتواند یک آدم سالم را از پای در آورد.
دبی و امارات عربی متحده در گوشه جنوب شرقی این شبه جزیره واقع است. متروکه‌ترین گوشه از سرزمینی متروک از این دنیا. در دیگر مناطق شبه‌جزیره عربستان تمدن توانسته بر شرایط سخت غلبه کرده و شهرهایی پدید آورد. اما عناصر بقاء چنان در این سرزمین که امارات نام دارد و به اندازه ایالت "مین " آمریکا است، اندک بوده‌اند که جمعیت این منطقه برای دوره‌ای هزار ساله در حول 80 هزار نفر بود. یعنی از زمان گسترش اسلام در این منطقه به سال 630 بعد از میلاد تا دهه 1930 میلادی. (1)
حتی دریا نیز دست به کار منزوی نگاه داشتن انسان در این منطقه بوده است. در امتداد سواحل، تشخیص دریا و خشکی دشوار است. فلات حاصل شده از جزر و مد کیلومترها امتداد دارد و پوسته‌ای سفیدرنگ نمکین دارد که "سبخه " (Sabkha) خوانده می‌شود. کمربند یکنواخت و خسته‌کننده سبخه قابل زراعت نیست و سفر در آن خطرناک است. گام نهادن در نقاط غلط موجب می‌شود که این پوسته نمکین مانند لایه یخ نازک شکسته شده و انسان، شتر یا حتی خودروی لندرور را درون یک گودالی از گل ولای نمکین فرو اندازد. بسیاری از شترهایی که در این گودال‌ها می‌افتند در همان جا ذبح می‌شوند.
کرانه ساحلی منطقه جنوبی خلیج [فارس] پوشیده شده از تپه‌های مرجانی و سواحل پراکنده شنی به اندازه‌ای ارتفاع گرفته‌اند که جزایر با ارتفاع پست را تشکیل داده‌اند. بیشتر این سواحل برای دریانوردی مساعد نیستند. تنها نقطه استثناء، مناطق منتهی‌الیه شمالی در نزدیکی تنگه هرمز است که در آن کوه‌های حجار تا به دریا امتداد یافته و بنادری را برای طایفه دریانورد عرب به نام "قواسیم " فراهم آورده‌اند.
آنهایی که در امتداد ساحل زندگی می‌کنند مجبورند با خلیج‌های کوچک جزر و مدی کم عمق که "خور " نامیده می‌شوند، بسازند. خور دبی بهترین نمونه از این خورها است که امکان لنگر انداختن قایق‌های کوچک و لنج‌های را می‌دهد. اما این خورها در بیشتر اوقات چنان کم عمق هستند که کشتی‌ها مجبورند در خارج از ساحل لنگر بیندازند و آدم‌ها با قایق‌های پارویی به ساحل برسند.
تا پیش از چند قرن پیش اطلاع چندانی از منطقه جنوب شرق شبه جزیره عربستان در دست نیست. تا پیش از کشف نفت -و ورود دستگاه‌های تهویه هوا- این سرزمین‌ها برای همه مردم به جز عده‌ای از آدم‌های زمخت،‌ طاقت‌ فرسا بودند. آنهایی که زندگی‌ای در اینجا دست و پا کردند، تا پنجاه سال پیش در زمره عقب‌افتاده ترین جوامع بودند. هیچ کس حسرت زندگی همراه با گرسنگی و تشنگی ابدی آنها و همچنین غذای خرما و شیر شتر آنها را نمی‌خورد. همقطاران زمخت شب‌‌ها را در کنار آتش استراحتگاه خود سپری می‌کردند و شعر خوانده و شجره نامه طایفه‌ای پیچیده را می‌شمردند که به هزاران سال باز می‌گردد. عده کمی برای دیدن این مناطق می‌آمدند و عده کمتری برای مدت طولانی آنجا می‌ماندند.
در دیگر مناطق امپراطوری‌ها ظهور و سقوط می‌کردند و تمد‌ن‌ها بعد از کشورگشایی‌ها و استعمار تغییر می‌کردند. درست در آن سوی خلیج [فارس] امپراطوری پرشکوه پارس در قرن ششم پیش از میلاد ظهور کرد تا به قدرتمندترین قدرت جهان بدل شود. پارسیان از روی بی میلی هجوم‌هایی به این مناطق انجام دادند و بخش‌هایی از سواحل و بیشتر مناطق عمان در مجاورت این منطقه را برای مدتی تحت کنترل خود درآوردند. اما آنها تا حدود زیادی به قبایل اطراف خلیج فارس توجهی نکردند و بر سرزمین‌های غنی‌تر تمرکز کردند.
حتی پیشرفت‌های حاصله در دوره طلایی اعراب در قرن‌های هشتم تا سیزدهم میلادی نیز کناره‌های جنوبی خلیج [فارس] را نادیده گرفت. اعراب نیز زمانی به عنوان قوی‌ترین نژادبشری جلوه‌گر شدند و بر امپراطوری‌ای حکومت کردند که گستره آن از چین تا اسپانیا می‌رسید. آنها از کشتی‌های با بادبان‌های سه گوش خود و وسایل ناوبری اسطرلابی خود برای سلطه بر دریاها استفاده کردند. اما بنادر اصلی اعراب در فاصله‌ای دور دست قرار گرفت. بنادر کوچک منطقه جنوب شرق شبه جزیره عربستان در نزدیکی خطوط بازرگانی ولی مقداری کمی از این قدرت خارجی به این مناطق نفوذ کرد. مدارک و شواهد باستان‌شناسی که توسط کارشناسان منطقه امارات مثل "پیتر هلیر " (Peter Hellyer) از خاک برون آورده شدند نشان می‌دهند که تجارت با منطقه بین‌النهرین از حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز شده بود. دریانوردان محلی در زمان تولد عیسی مسیح تا به چین نیز دریانوردی کرده بودند. این برداشت از بیرون آوردن ظروف چینی از خاک در این مناطق صورت گرفته است. هیچ مقبره یا آثار باستانی نشانی از حضور باستانی مردم این مناطق ندارد.
مقدار اندکی از کشفیات علمی و دیگر علومی که به تمدن بشری شکل داد توانست به این منطقه از خلیج [فارس] رخنه کند. به سادگی می‌توان گفت که تاریخ فقط در دیگر نقاط دنیا در جریان بود.
"استفن لانگریگ " فرمانده نظامی انگلیس در سال 1949 در نشریه "جامعه سلطنتی آسیای مرکزی " Royal Central Asian Society اینگونه می‌نویسد که "آنها از ایمنی ناخواسته‌ای برخوردار بوده‌اند و صدها نسل در شرایطی زندگی کردند که به ندرت برای دیگران قابل تحمل است ".(2)
اتفاقات در دیگر سوی شبه جزیره عربستان، یعنی در غرب حادث می‌شدند. شهرهای پرطراوت واقع در نزدیکی دریای احمر از مردم و تجارت حمایت می‌کردند. یکی از آنها، مکه بود که در آن کودکی به سال 570 میلادی به دنیا آمد و بزرگ شد و در کوه‌ها به خلوت و انزوا نشست و در یکی از اماکن عبادت خود فرشته وحی بر او نازل شد و پیام خدا را به او رساند. او وقتی به مکه برگشت انسان دیگری شده بود. او شروع به موعظه کرد و به محمد رسول‌الله معروف گشت. مردم مکه نسبت به پیام او مردد بودند. بنابر این محمد در سال 622 میلادی یاران اندک خود را به شهرمدینه برد. البته از مدینه محمد و یارانش برای فتح مکه بازگشتند و در زمان وفات او به سال 632 میلادی دین اسلام در سراسر شبه‌جزیره عربستان توسعه یافته بود و حتی در میان عده اندکی که در صحرای دورافتاده‌ای که بعدها دوبی شد، رخنه کرد.(3)



آخرین مرزها
در اواخر دهه 1940، غرب اندک نشانه‌ای دال بر این امر داشت که چه چیزی در این سرزمین‌ها که اکنون عمان، عربستان و امارات عربی متحده را تشکیل می‌دهند، نهفته است. آفریقا و قطب جنوب درنوردیده شده بودند و سرچشمه رودخانه عظیم نیل کشف شده بود و انسان قطب شمال را نیز فتح کرده بود. سرزمین‌های میانی شبه‌جزیره عربستان آخرین سرزمین بی‌آب و علف یا به عبارتی آخرین سرحدات جهان بود.
در دهه 1940، مردم تصور می‌کردند که مرکز صحرای ترسناک عربستان که منطقه‌ای به بزرگی ایالت تگزاس آمریکا است و "ربع الخالی " خوانده می‌شود منشاء ملخ‌هایی است که شرق آفریقا را در نوردید. یکی از آخرین کاشفان بزرگ انگلیسی به نام "ویلفرد تسیگر " (Alfred Thesiger) این ملخ‌ها را بهانه‌ای قرار داد تا این منطقه نادیده را کشف کند. وی یکی از افسران انگلیسی بود که در آفریقا به دنیا آمده بود و در منطقه دارفور سودان سکنی داشت و از آنجا عاشق زندگی در صحرا شد.
وی به عوض بازگشت به انگلیس پس از پایان جنگ جهانی دوم، به سمت عربستان روانه شد. به سال 1948 در عمان، وی یک گروه از اعراب بدوی را ترغیب کرد تا او را با شتر از درون ربع الخالی عبور دهند. تسیگر جامه گشاد عربی به تن کرد و به همراه اعراب بدوی روان شد. اما نشانه‌ای از ملخ‌ها و چیزهای دیگر نیافت. وی و همراهانش ماه‌ها از تپه‌های تشکیل شده از شن‌های روان بالا و پایین رفتند و تقریبا هیچ چیز نیافتند. هیچ سایه‌ای، هیچ آبی و حتی کم‌ترین نشانه‌ای از انسان.
دو بار عبور تسیگر از ربع‌الخالی اندکی متفاوت‌تر از پیاده‌روی‌‌هایی بود که هزاران سال پیش از آن یا بعد از زمان اهلی شدن شترها در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد انجام شده بود. شترها به منطقه شرق عربستان دسترسی بیشتری دادند و مهاجرت، تجارت و یادآوری فرهنگ‌های در انزوا مانده را ترغیب کردند. سرزمین باریک صحرایی که بعدها امارات نام گرفت، برخی مهاجران را در قرن‌های دوم و ششم به سوی خود کشاند یعنی زمانی که موج‌هایی از پیشگامان عرب از مناطقی که اکنون یمن و عربستان سعودی را تشکیل می‌دهند به این منطقه آمدند. آن دسته از ساکنان به شکل طایفه‌ای درآمدند که اکنون نیز رهبری مردمی را که در امارات کنونی زندگی می‌کنند، برعهده دارند.
شاید در آن زمان صحرای امارات اندکی جذاب‌تر بود. این سرزمین به آن خشکی که اکنون است نبود. سفر با کاروان شاید آسان‌تر بود.(4) شواهد این امر زمانی تقویت شد که حرکت شن‌های روان آثار یک بستر رودخانه و همچنینی مسیر متروکه حرکت کاروان‌ها را که تا عمق صحرا امتداد داشت نشان داد. در سال 1992،‌ گذاری بر مناطق دورافتاده عمان موجب کشف خرابه‌های شهر افسانه‌ای به نام "عبر " (Ubar) شد که بر اساس کتاب قرآن پر از گناهکارانی بود که خدا آن را نابود کرد. بخشی از این شهر افسانه‌ یا زمانی فروریخت که یک حفاری زیرزمینی در حال انجام بود و به نظر می‌رسید که ساکنان آن زمانی از آنجا رخت بربسته بودند که منابع آب آنها ته کشیده بود.(5)
در اواخر دهه 1930، "برترام توماس " کاشف انگلیسی که به مدت 6 سال در منطقه جنوب شرق عربستان در عبور بود با قبایلی برخورد کرد که به وی گفتند که در طول زندگیشان باران نیامده است و حاصل نخلهایشان به نیم رسیده و کشاورزان مزارع خود را رها کرده‌اند.(6)
اثر چندانی از نیاکان امارات بجز چند مقبره کندویی شکل ساخته شده از ستون‌های سنگی و برخی بناها از خانه‌های باستانی برجای نمانده است. باستان شناسان عاج‌هایی از آسیای مرکزی و دیگ‌های یونانی یافته‌‌اند و قنات‌های آبیاری که "فلج " (Falaj) نام دارند هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرند.



ماه پرستان، مسیحیان و مسلمانان
تجربه‌های دلرباتری از یک شب سپری کردن در صحرا را می‌توان بدست آورد. با تاریک شدن شب، ماه بزرگ بر فراز ریگ‌های روان چهره می‌نماید، همچون یک بشقاب که درست آن بالاها دور از دسترس قرار دارد. حفره‌های ماه بسیار واضح هستند و به نظر می‌رسد که گویی کسی آسمان را رنگ‌آمیزی کرده است. میلیاردها ستاره که در پشت ماه پراکنده شده‌اند همچون بلوری پرداخت شده رخ می نمایند. آسمان به نظر تا به این اندازه نزدیک نبوده است. این عملا یک تجربه مذهبی است.
در حقیقت، تا قبل از ظهور اسلام این امر همچون یکی از مناسک مذهبی بوده است. بسیاری از اعراب ساکن در سرزمین‌های پایین دستی خلیج فارس ماه و ستارگان را می‌پرستیدند. برخی نیز خوراشد عظیم را می‌پرستیدند که در هر صبحگاه طلوع با شکوهی در آسمان پهناور دارد. معبدی برای خدای خوراشد زمانی در شهر "الدور " قرار داشت که اکنون ام القوین خوانده می شود. شاید بزرگترین ساختمان در سواحل جنوبی خلیج فارس در زمان تولد عیسی مسیح بود.(7)
اعراب خلیج فارس همچنین مسیح را پرستش می کردند. کلیساهایی در گوشه و کنار منطقه‌ای گسترده شده بودند که اکنون امارات عربی متحده خوانده می شود. از جمله کلیسای "نسطوری‌ها " که با سنگ‌های عسلی رنگ ساخته شده و روی آن سنگ‌ها نقش‌های صلیب، انگور و درختان نخل حک شده است. بقایای این ساختمان که تا چند سال پیش در جزیره "سر بانی یاس " در ابوظبی- در فاصله‌ای نه چندان دور از ابوظبی- هنوز از خاک بیرون نیاورده شده بود، ممکن است مربوط به قرن چهارم باز گردد. روستایی از راهبران مسیحی نسطوری در این جزیره و در انزوای محض زندگی می‌کرده‌اند که کمترین آب شیرین در اختیارشان بود. آنها علاوه بر پرستش،‌ به برداران هندی خود مروارید می‌فروختند. این کلیسا در قرن هشتم و بعد از ظهور اسلام نیز در اوج قدرت خود بود. اما مسیحیت در جنوب شرق عربستان در قرن نهم از بین رفت.(8)
اسلام در منطقه جنوبی خلیج فارس در نامه ای از سوی پیامبر اسلام آورده شد. در سال 630، حضرت محمد [ص] فرستاده‌ای را به شهرک کوهپایه‌ای "نزوه " در عمان اعزام کرد تا آنها را به گرویدن به دین اسلام دعوت کند. عمانی‌ها می‌دانستند که مسلمانان در حال قدرت‌گیری درغرب عربستان به اندازه‌ای قوی هستند که نتوان آنها را نادیده انگاشت. شاهزاده عمان احساس کرد که زمان آن است از در دوستی درآید. آنها هیئتی را نزد پیامبر در مدینه فرستادند و این هیئت به نمایندگی از سوی همه عمانی‌ها که شامل اعرابی نیز می شد که اکنون در امارات زندگی می‌کنند، اسلام را پذیرفت. محمد [ص] این قبایل دور دست را تحت حاکمیت خویش پذیرفت. پیامبر اسلام این افرادی را که به دین اسلام گرویده بودند به همراه یک مبلغ به میهنشان بازگرداند تا به عمانی‌ها نحوه درست دعا و شستشو را نشان دهد.(9)
اما پذیرش دین اسلام از سوی عمانی‌ها با کندی همراه بود. آدم‌‌های شکاک در دینی حضور داشتند که آماده نبودند دست از عبادت بتی بردارند که نامش "باجیر " بود.(10) زمانی که پیامبر اسلام در سال 632 میلادی چشم از جهان فروبست، شورشیان ضد اسلام در سراسر شبه جزیره عربستان سر برآوردند. از جمله آنها آن دسته‌ای بودند که اکنون امارات متحده عربی است. در شهر بندری شرقی "دیبا " که اکنون به اندازه دو ساعت تا دبی فاصله دارد، شیخی به نام "لقیط بن مالک " از هرج و مرج استفاده و اعلام کرد که اسلام را کنار گذاشته است. لقیط و پیروانش به پرستش بت باجیر بازگشتند.(11)
رد اسلام از سوی لقیط یکی از خونین‌ترین نبردها را رقم زد که تاکنون در این جزیره که بعدها امارات عربی متحده شده است، بوقوع پیوسته است. در سال 633، ابوبکر خلیفه اول اسلام، به عنوان جانشین پیامبر ارتش رزمندگان اسلام را به 1200 مایل مسافت فرستاد تا مخالفان را بار دیگر زیر بیرق اسلام بیاورد. ارتش اسلام با نیروهای متفق خود از عمان و بحرین ادغام شد و به دشت ساحلی دیبا حمله کرد، باریکه‌ای از درختان نخل و روستاهایی که در میان کوه‌ها و دریای عرب آرمیده بود.
این وضعیت مکانی شهر را از نظر استحکامات دفاعی ضعیف می‌کرد. در منتهی الیه شمالی شهر، کوه‌ها مستقیما به سمت دریا قرار دارند با شیبی چنان تند که هیچ جاده‌ای از آن نگذشته بود. از این رو شورشیان میان دریا و صخره‌ها گرفتار آمده بودند. نبرد کوتاهی درگرفت که کمی بیش از یک روز طول کشید. سپاهیان ابوبکر کافران را متلاشی کردند. حدود 10 هزار نفر کشته شدند. کشته‌ها در گورستانی در دل صخره‌ها دفن شدند که هنوز نیز ماوای آنها است. رزمندگان اسلام،‌ دشت دیبا و خانه‌ها را به عنوان غنیمت جنگی برداشتند. دیبا دیگر هرگز قدرت خویش را باز نیافت. سرگذشتی که بسیاری ارتداد را دلیل این خفت می‌دانند. بعد از آن منطقه جنوب شرق عربستان 100 درصد مسلمان شد. مذهب زندگی مردم را به گونه‌ای در بر گرفت که پیش از آن سابقه نداشت. زبان عربی و سرزمین خشن عربستان که به اسلام زندگی داده است تا به امروز نیز به عنوان امری مقدس باقی ماند.
قبایل متفرق عرب تحت عنوان اسلام اتحاد یافتند. مساوات دینی، سران و رهبران را به مردم خود نزدیک کرد. مذهب از عربستان پا را فراتر گذاشت. مومنان مسلمان سرزمین پارس و ثروتمندترین استان‌های امپراطوری رم را در نوردیدند و امپراطوری عظیمی ساختند. این فتوحات هنوز در میان اعراب بادیه نشین حس غرور برمی‌انگیزد و تا به امروز دوام داشته است. قرن‌ها بعد، اعراب منزوی مانده از دنیا دریافتند که تا چه حد در مقایسه با دیگران عقب مانده بوده‌اند، با این حال اعراب اطراف خلیج فارس هنوز دارای حس خود بزرگ‌بینی زیاد هستند. در اواخر دهه 1940، تسیگر (Thesiger) به توصیف این حس برتری بخصوص در میان اعراب بدوی می پردازد که به سخت‌کوشی می بالند و به آزادگی بیش از همه چیز ارزش قائل هستند. وی این اعراب را انسان‌هایی با عبایی زبر و محاسنی بلند اما سوار بر ماشین و هواپیما و دیگر مظاهر مدرنیته توصیف می‌کند. اعراب بدوی هیچ کدام از اینها را نمی‌خواستند. تنها امکانات مدرنی که آنها را به خود جلب کرد، تفنگ بود.(12)


دموکراسی اولیه
برای قرن‌های متمادی که طول قدمت آن در پس ابرهای تاریخ نانوشته امتداد یافته است، قبایل سرزمینی که اکنون امارات عربی متحده را تشکیل می‌دهند دوران متناوبی را به صورت روستاییان و بادیه‌نشینان چادرنشین سپری کردند. قبیله‌ای که صدها سال به کاشت خرما و پرورش دام مشغول بوده پس از آن که از سرزمین خود تبعید شود و مجبور شود تا در صحرا چادرنشینی کند، دست به حمله به شهرها و دزدیدن احشام روی خواهد آورد. بعد از گذشت چند نسل، نقش‌ها تغییر کرد. بادیه نشین‌ها به یک منطقه مزروعی حمله می‌کردند و خود شروع به زراعت می‌کردند. روستاییانی که توسط این بدوی‌ها رانده می شدند به قانون شکنان سرگردان بدل می‌گشتند.
در هر صورت، این یک هستی و موجودیت ضعیف و بی‌ثبات بود. زمین قابل کشت یا آب کافی برای نگهداری کسانی که خواهان زراعت بودند، وجود نداشت و مردم بسیار فقیرتر از آن بودند که حامی بازرگانی باشند. عده اندکی از زندگی مناسب و رشد بهره‌مند بودند. افراد قبیله در زمستان احشام را به صحرا می‌بردند و در تابستان نیز به ماهیگیری یا غوطه رفتن در آب برای پیدا کردن مروارید و برداشت خرما مشغول می‌شدند و یا برای چیدن علوفه به کوه‌ها می‌رفتند.
زندگی به آن گونه‌ای که در منطقه جنوب شرق شبه‌جزیره عربستان جریان داشت تنها با شتر امکانپذیر بود. این حیوانات پرطاقت تنها ابزاری بودند که تا دهه 1950 امکان گذر از سرزمین طول و دراز و بی‌آب و علف پهناور را فراهم می‌کردند. بدوی ‌ها ممکن بود هزاران مایل را تنها با حمل یک تفنگ، یک دیگ برای غذا پختن، قهوه، مشک آب از پوست بز و یک خورجین پر از خرما طی کنند. بدوی‌ها می‌دانستند که اگر شترهایشان بمیرند آنها نیز می‌میرند از این رو اجازه می‌دادند تا شترها اول از آنها آب بنوشند. اعراب همچنین شتر را کباب می ‌کردند و از گوشت آن تغذیه می‌کردند. شیر شتر بیش از منابع آبی آنها را حفظ می‌کرد. حتی تا دهه 1990 نیز در حومه شهر دبی، مردم در حیاط‌ منزل خود شتر نگهداری و شیر آن را می‌دوشیدند. خواروبار فروش‌های شهر هنوز هم شیر شتر می‌فروشند چرا که بسیاری از اعراب شیر گاو به مذاقشان خوش نمی‌آید.
در روزهای پیش از آن که انگلیس در قرن نوزدهم در این سواحل منافعی را جستجو کند، سرزمینی که به شهر دبی و امارات عربی متحده بدل گشت سرزمینی قبیله نشین بود و بخشی از هیچ کشوری نبود. شیوخ قبایل هیچ یک از ادعاهای موروثی را به آن گونه‌ای که امروز سران امارات مطرح می‌کنند، نداشتند. حاکمیت آنها نوع اولیه و آغازین دموکراسی توده‌ای بود. یک شیخ عرب می بایست اثبات کند که به نسبت دیگر رقبای خود شجاع‌تر،‌ هوشیارتر و سخاوتمندتر است.
سران قبایل املاک خود را همچون روسای مناطق شیکاگو اداره می‌کردند. یعنی این که با ارایه شغل و هدایا به افراد مناطق خود آنها را به وفاداری به خود دعوت می‌کردند. زمانی که مناقشه‌ای در می‌گرفت، شیخ و افرادش سوار بر شترهایشان می‌شدند و به روستایی می‌رفتند که با مشکل مواجه شده بود، سپس خیمه‌ای به پا می‌کردند که به عنوان مجلس یا محل شورا استفاده می‌شد. آنها از ساکنان محل دعوت می‌کردند تا شکایات خود را مطرح می‌کردند و همانجا درباره آن مسئله تصمیم می‌گرفتند.
برخی اوقات شیوخ قبایل از محبوبیت می‌افتادند. در این مواقع، مدعیان یا به یک شیخ رقیب رو می‌کردند یا این که به مکانی می‌رفتند که توسط کسی اداره می‌شد که از نظر آنها بهتر بود. این امر تا سال 1968 نیز ادامه داشت، زمانی که هشت هزار عضو قبیل "ذعب " تصمیم گرفتند که دیگر تحت حاکمیت حاکم "راس الخیمه " نباشند و به اجتماع "ابوظبی " رفتند.(13)
این روزها این شکل از دموکراسی اولیه به یک اثر باستانی بدل شده است. دبی و دیگر مناطق شیخ‌نشین هنوز توسط حاکمان قبیله اداره می‌شوند اما با شکل و گونه‌ای کمتر دموکراتیک. "شیخ محمد بن راشد آل مکتوم " حاکم دوبی هنوز جلسات مجلس را برگزار می‌کند و طی آن به شکایات رسیدگی و پیشنهادهای تجاری را دریافت می‌دارند اما شهر به اندازه‌ای بزرگ شده است که وی نتواند شخصا به همه امور رسیدگی کند که این کار اکنون به بروکرات‌ها یا همان ماموران دولتی سپرده شده است.
اکنون حاکمان امارات قدرت و مشروعیت را با ارایه یارانه‌های سخاوتمندانه به شهروندان خود که به اماراتی خوانده می‌شوند، ارایه می‌کنند تا از حمایت آنان برخوردار گردند. اکثریت مردم از این معامله نانوشته که در بیشتر کشورهای حوزه خلیج جریان دارد، خرسند هستند. شیخ نیز در عوض از حمایت مردمی برای بهبود بخشیدن به استانداردهای زندگی از جمله شغل، مسکن، درمان و آموزش برخوردار است. قبیله سالاری یکی از قدیمی‌ترین راه‌هایی سازماندهی جامعه و تنها شکل اداره حکومتی‌ است که امارات می‌شناسد.


ورود پرتغالی‌ها
"آلفونسو دی آلبوکوئرکه " کاپیتان پرتغالی مردی کوتاه قامت با محاسنی بلند بود و برای آسایش خود به این ریش منگوله‌ای بسته بود. آلبوکوئرکه به خاطر هوش و ذکاوتش معروف بود اما اعراب حوزه خلیج فارس چیزی از خوش‌مشربی این کاپیتان پرتغالی ندیدند. در سال 1506، پادشاه پرتغال وظیفه‌ای را به دوش آلبوکوئرکه محول کرد که خود وی خواستار آن بود و آن مهیا کردن مسیر تجاری در اطراف آفریقا و شبه جزیره عربستان بود. در این حکم از وی خواسته شده بود تا ایستگاهی در دریای عرب یا خلیج فارس بنا کند که کشتی‌های پرتغالی بتوانند در سفر تجاری خود از اندونزی تا اروپا توقف کوتاهی داشته باشند.
در آن زمان، اعراب ساکن جنوب خلیج فارس از اروپا اطلاع اندکی داشتند یا از آن چیزی نمی دانستند. زمانی که پنج شناور ناوگان آلبوکوئرکه در افق دریا معلوم شدند، این نخستین ورود اروپایی‌ها به سرزمینی بود که امارات عربی متحده را تشکیل داده است. پرتغالی‌های پیشگام، این امتیاز را داشتند که اعراب حوزه خلیج فارس را با تمدن اروپایی آشنا کنند. صرفنظر از اقداماتی که این کاپیتان پرتغالی انجام داد، رفتار و اقدامات آلبوکوئرکه برای قرن‌ها به عنوان نمونه رفتار اروپایی‌ها و مسیحیون قلمداد می‌شد.
آلبوکوئرکه و دریانوردانش که آفریقا را دور زده بودند و به دریای عرب رسیده بودند شروع به نابودی همه شناورهایی کردند که در منطقه عربی مشاهده می‌شد. زمانی که عمانی‌ها به وی اجازه پهلوگرفتن ندادند، این کاپیتان پرتغالی شهرک‌ها را غرات کردند. زمانی که ناوگان آلبوکوئرکه به ساحل "خور فغان " رسید، که نخستین توقف آنان در منطقه‌ای بود که اکنون امارات خوانده می شود- جمعیتی از مردم به کنار ساحل آمدند و به کوبیدن بر طبل و سردادن فریاد پرداختند. سواران به این سو و آن سوی ساحل می تاختند و مردم برای تماشا به بالای دیوارهای شهر و تپه‌های اطراف رفتند تا نگاهی به نخستین میهمانان اروپایی خود بیندازند.
آلبوکوئرکه و مردانش نیز از روی عرشه کشتی‌های خود به مردم می‌نگریستند. آنها اینگونه استقبال پرهیاهوی اهالی خور فغان را به اندازه کافی فروتنانه ندانستند و از این رو پرتغالی‌ها به ساحل حمله کردند و شمشیرهای خود را از نیام به درآورده و شروع به بردین بینی و گوش‌ها کردند. با سرنیزه به مردان حمله کردنه و زنان و کودکان را دستگیرکردند یا می‌کشتند و همه منازل زیبای خور فغان را به همراه درختان لیمو و پرتقال و همچنین اسطبل‌ها مال خود خود کردند.(15)
درحالی که این اعراب مناطق دورافتاده خلیج فارس هیچ چیز از این ایبریایی‌های جنگ‌طلب (پرتغالی‌ها) نمی‌دانستند اما پرتغالی‌ها همانند عموزادگان اسپانیایی‌ خود تجربه فراوانی از اعراب داشتند. درست یک دهه پیش از این که کاپیتان و مردانش به ساحل خور فغان برسند، پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها به حاکمیت 700 صدساله مسلمانان بر سرزمین مادریشان خاتمه داده بودند. زمانی که منطقه گرانادا در سال 1492 میلادی سقوط کرد، این منطقه آخرین شهر تحت حاکمیت اعراب در اروپا بود که از اعراب پس گرفته می‌شد و به این ترتیب بازپسگیری اروپا کامل شده بود. حالا ایبریایی‌ها روی نوار فتوحات و استعمارگری بودند. آنها به اعراب و مسلمانان به چشم دشمنان کافر خود می‌نگریستند. آنها هزاران نفر را کشتند و اگر شهری بندر، کشتی‌ها و استحکامات خود را تسلیم آنها نمی‌کرد، کل جمعیت شهر در معرض مرگ و از بین رفتن قرار می‌گرفت.
مورخانی مانند "فروک هردبی " (Frauke Heard Bey) اعتقاد دارند که اشغالگری غیرضروری پرتغالی‌ها خشم اعراب را علیه غربی‌ها بطور کلی و علیه مسیحیان بطور خاص برانگیخت. این خانم مورخ تاکید می‌کند "خاطرات کشتار کورکورانه زنان، کودکان و کهنسالان و معیوب کردن زندانیان توسط پرتغالی‌ها در اذهان اعرابی که در مناطق بین دریای احمر و سواحل خلیج فارس ایران زندگی می‌کنند، حک شده است و از آن به عنوان اعمالی که مسیحیان در این مناطق انجام دادند،‌ یاد می کنند ". (16)
پرتغالی‌ها دوام اندکی آوردند. در سال 1631 زمانی که آنها از ناوگان‌های هلند و انگلیس شکست خوردند، آثار و نشانه‌های پرتغالی‌ها به تدریج رنگ باخت. کشتی‌های پرتغالی‌ها از راس الخیمه لنگر کشیدند و هنگام فرار نبردهایی با اعراب داشتند و استحکاماتی ساختند که دوام چندانی نداشت و به زودی رخت بربستند.
به جز خاطره وحشی‌گری‌های خود، پرتغالی‌ها میراث اندکی از خود برجای گذاشتند. تعداد اندک استحکامات و توپ‌های زنگ زده از آنها باقی ماند بعلاوه چند کله پرتغانی که هنوز در برخی از روستاهای دورافتاده در شبه جزیره "موساندم " عمان در تنگه هرمز تکلم می‌شوند.
دویست سال بعد، زمانی که انگلیسی‌ها به منطقه آمدند، مورد استقبال قرار نگرفتند. در دیدگاه اعراب، دلیلی وجود نداشت که یک قدرت مسیحی اقدامات وحشی‌گرایانه کمتری در مقایسه با دیگر قدرت‌های مسیحی داشته باشد.

ادامه دارد ...

کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
جاده های مه آلود
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

بچه مرشد!
سیب خیال
****شهرستان بجنورد****
سیمرغ
عشق الهی
آخرین اطلاعات بروز شده
هـم انـدیشی دینـی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
نسیم یاران
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
xXx عکسدونی xXx
همه چی از هر جا
دانشجوی سیاسی
در حسرت شهادت
هستی مامان
بچه های خاکریز
از فرش تا عرش
جامع ترین وبلاگ خبری
مقاله های تربیتی
Sea of Love
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
زازران همراه اخر
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
هامون و تفتان
داستان زندگی من
دهاتی
دنیا همیشه قشنگه!
عاشق امام زمان
وبلاگ شمیم انتظار
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
امین نورا ( پسر سیستان )
عشق طلاست
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بازی دل
زیباترین
خفن سرا
فانوس
در تمنای وصال
دوستانه
موعود

موسیقی وبلاگ