سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزى دو گونه است : آن که بجوید و آن که بجویندش ، پس آن که دنیا را جوید مرگ در پى او پوید تا از دنیایش برون راند و آن که آخرت را خواهد دنیا او را جوید تا روزى‏اش را به کمال بدو رساند . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 90/9/10:: 11:32 عصر

امام حسین (ع) در روز عاشورا به عمرسعد فرمود: تو مرا با این خیال می کشی که ابن زیاد ناپاک، تو را به ولایت ری و گرگان خواهد گماشت. به خدا که هرگز به این مراد خود نمی رسی. گویا سر تو را در کوفه بر سر نی می بینم که کودکان آن را هدف سنگ اندازی خود قرار داده اند.

 

ابن قولویه از امام صادق (ع) نقل می کند: حسین بن علی (ع) صبح روز شهادتش با یاران خود نماز خواند و فرمود "گواهی می دهم که به شهادت شما اجازه داده شد. پس ای گروه! تقوا داشته باشید و مقاومت کنید."

* امام قاتل خود را در خواب می بیند

ابن اعثم گوید: سحرگاهان امام حسین (ع) را خوابی مختصر ربود و چون بیدار شد فرمود "می دانید هم اینک در خواب چه دیدم؟ سگ هایی را دیدم که بر من حمله آورده اند و مرا می درند. در میان آنها سگ خال خالی بود که بر من بیشتر حمله می آورد. فکر می کنم آن که قاتل من است؛ مردی لک و پیس دار از این گروه است."

امام سپس فرمود: پس از آن جدم رسول خدا را دیدم که با گروهی از اصحاب خود بود و به من می فرمود پسرم! تو شهید آل محمدی. آسمانیان و ملکوتیان مژده آمدنت را می دهند. شبانگاه امشب مهمان ما خواهی بود. بشتاب و تاخیر مکن. اینک این فرشته توست که از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشه ای سبز بگیرد. این خوابی بود که دیدم. آن لحظه فرا رسیده و زمان کوچ از این دنیا نزدیک شده است و شکی در آن نیست.

* دعای امام در روز عاشورا

ابن عساکر با سند خود از ابومخنف از ابوخالد کاهلی چنین نقل می کند: چون سپاه امام صبح کردند، امام حسین علیه السلام دست به دعا برداشت و چنین گفت "خداوندا! تو در هر گرفتاری تکیه گاه من و در هر سختی امید من هستی. در هر حادثه که بر من پیش آید، تو پناه و توان منی. چه بسیار اندوهی که دل در آن ناتوان می شود؛ چاره کم می گردد؛ دوست تنها می گذارد و دشمن شماتت می کند که این غصه و دردها را نزد تو آورده و با تو در میان گذاشته ام. دل به تو بسته و از دیگران بریده ام و تو آن اندوه را زدوده ای. تو صاحب هر نعمت و نیکی و سر انجام هر پایانی."

ابن اثیر نیز گوید: امام حسین (ع) سوار بر مرکب خود شد و قرآن خواست. سپس آن را در مقابل خود گذاشت و هنگامی که یارانش پیش روی آن حضرت به جهاد پرداختند؛ دستان خود را به دعا بلند کرد و فرمود: "خداوندا! تو در هر گرفتاری تکیه گاه منی ..."

* نصیحت بریر بن خضیر به کوفیان

خوارزمی در کتاب خود می نویسد: حسین (ع) صبح نماز را با یاران خود خواند. اسب او را آوردند. سوار شد و همراه جمعی از یاران به سوی آن گروه رفت. پیشا پیش آنان "بریر بن خضیر" بود.

امام فرمود: ای بریر! با اینان حرف بزن و نصیحتشان کن.

بریر جلو رفت تا نزدیک آنان قرار گرفت. آنان اطراف وی را گرفتند. بریر به آنان گفت: ای گروه، از خدا پروا کنید! فرزند بزرگوار پیامبر میان شماست. اینان فرزندان و خاندان پیامبرند. چه می گویید و چه می خواهید و می خواهید با آنان چه کنید؟

گفتند: می خواهیم آنان را نزد ابن زیاد ببریم تا او تصمیم بگیرد.

بریر گفت: آیا راضی نمی شوید به همان جایی بروند که آمده اند؟ وای بر شما ای کوفیان! آیا نامه ها و پیمان های خود را فراموش کردید؟ آن پیمانی که برای فداکاری بستید و خدا را بر آن شاهد گرفتید، و خدا برای شهادت کافی است.

سپس بربر گفت: وای بر شما! اهل بیت پیامبرتان را دعوت کردید و خیال کردید خودتان را فدای آنان می کنید؟ تا این که نزد شما آمدند، آنان را به عبیدالله زیاد تسلیم کردید و بین آنان و آب فرات که جاری بود و یهود و نصارا و مجوس از آن می خوردند و سگ ها و خوک ها وارد آن می شدند، فاصله انداختید!؟ پس از محمد (ص) چه بدرفتاری با خاندانش ‍ کردید! شما را چه می شود؟ خدا روز قیامت سیرابتان نکند. چه بد گروهی هستید.

عده ای به او گفتند که "فلانی! ما نمی فهمیم چه می گویی" و بریر گفت: خدا را سپاس که بصیرت مرا نسبت به شما افزود. خدایا! من از کارهای این گروه نزد تو بیزاری می جویم. خدایا! آنان را با تیر خودت هدف قرار بده تا تو را در حالی دیدار کنند که از ایشان خشمگینی. آن گروه شروع کردند به تیر اندازی کردن به اطراف او و بریر به عقب برگشت.

* آمادگی عمومی در دو لشکر

دینوری نقل می کند: چون عمر سعد نماز صبح را خواند، سربازانش را آماده ساخت. "عمرو بن حجاج" را بر جناح راست، شمر را بر جناح چپ فرماندهی، "عزره بن قیس" را فرمانده سواره ها و "شبث بن ربعی" را فرمانده پیاده ها قرار داد. عمرسعد پرچم را به دست غلامش "زید" سپرد و به او دستور داد که پرچم را جلو ببرد. او نیز پرچم را جلو برد و جنگ آغاز شد.

امام حسین (ع) یاران خود را که 34 سواره و 40 پیاده بودند، آراست. "زهیر بن قین" را بر میمنه و "حبیب بن مظاهر" را بر میسره گماشت. پرچم را به برادرش "عباس" سپرد. سپس خود ایستاد و آنان هم همراه او در مقابل خیمه ها ایستادند.

شیخ صدوق از امام صادق (ع) چنین روایت می کند: امام حسین (ع) آنان را برای جنگ آرایش داد و دستور داد در گودال پشت لشکرگاه خود آتش افروختند تا از یک سو با آنان بجنگد. سواره ای از سپاه عمر سعد به نام "ابن ابی جویریه" چون نگاهش به آتش های برافروخته افتاد، دست و کف زد و ندا داد: ای حسین و یاران حسین! بشارتتان باد به آتش. در دنیا به سوی آتش شتاب کردید.

امام پرسید این مرد کیست. گفتند ابن ابی جویریه و امام او را چنین نفرین کرد: خدایا در دنیا عذاب آتش را به او بچشان.

چنین نقل شده که اسب او رمید و او را در آن آتش افکند و سوخت.

مرد دیگری از سپاه عمر سعد به نام "محمد بن اشعث" بیرون آمد و گفت: ای حسین پسر فاطمه! تو نسبت به پیامبر خدا چه حرمتی داری که دیگران ندارند؟

امام با تلاوت آیه (ان الله اصطفی آدم و نوحا...سوره آل عمران آیه 33) فرمود: به خدا قسم محمد از آل ابراهیم است و عترت پیامبر هم از آل محمد است. این مرد کیست؟

گفتند او محمد اشعث است و امام دست به آسمان برد و فرمود: خدایا! امروز، ذلت و خواری را به محمد بن اشعث نشان بده، ذلتی که پس از امروز هرگز روی عزت نبیند.

چنین نقل شده که ابن اشعث نیاز به قضای حاجت پیدا کرد، از لشکرگاه بیرون آمد، عقربی او را گزید و در حالی که عورت او آشکار بود از دنیا رفت.

* بی میلی امام به آغاز جنگ

شیخ مفید از امام زین العابدین (ع) روایت می کند: دشمنان آمدند و اطراف خیمه گاه امام به جولان پرداختند. خندق پر از آتش مشتعل را دیدند. شمر با صدای بلند فریاد زد: ای حسین ! قبل از قیامت دچار آتش شده ای. امام پرسید "او کیست؟ گویا شمر بن ذی الجوشن است؟" گفتند آری. امام فرمود: ای پسر بز چران! تو بر آتش ‍شایسته تری.

مسلم بن عوسجه خواست با تیر او را هدف قرار دهد ولی امام حسین (ع) او را اجازه نداد.

مسلم گفت: بگذار او را با تیر بزنم، او فاسقی از دشمنان خدا و از گردنکشان بزرگ است و خدا این گونه فرصت پیش آورده است.

امام فرمود: تیر نیانداز. دوست ندارم که آغاز گر جنگ باشم.

* خطبه امام هنگام رویا رویی با آنان

امام اسب خود را خواست. سوار شد و با صدای بلند در حالی که بیشترشان می شنیدند، فریاد زد: ای اهل عراق، ای مردم! سخنم را بشنوید و شتاب نکنید تا موعظه ای شایسته کنم و عذر آمدنم را بگویم. اگر انصاف به خرج دادید، بدین وسیله کامیاب ترید، وگرنه (تصمیم خود را بگیرید) و کارتان بر شما پوشیده نماند. سپس مرا از بین ببرید و مهلتم ندهید.(مضمون آیه 37 سوره یونس)

آنگاه فرمودند: سرپرست من خدایی است که قرآن فرو فرستاد و او عهده دار کار صالحان است (سوره اعراف، آیه196).

سپس حمد و ثنای الهی کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان و انبیای الهی درود فرستاد، به سخنی که نه پیش از آن و نه پس از آن از سخنوری شنیده نشده بود. سپس فرمود: اما بعد، نسب مرا بنگرید و ببینید من کیستم؟ آنگاه به وجدان خویش برگردید و آن را ملامت کنید. بنگرید آیا کشتن من و هتک حرمتم برای شما شایسته است؟

آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصی او و پسر عموی او و پسر اولین مسلمان تصدیق کننده به نبوت پیامبر نیستم؟

آیا حمزه سید الشهدا عموی من نیست؟

آیا جعفر طیار عموی من نیست؟

آیا سخن پیامبر که درباره من و برادرم فرمود که این دو سرور جوانان بهشتند به شما نرسیده است؟

اگر حرفم را قبول دارید و آن حق است و به خدا قسم از آن دم که دانستم خداوند دروغگویان را دشمن می دارد، دروغی نگفته ام و اگرمی پندارید که دروغ می گویم، در میان شما کسانی هستند که اگر از ایشان بپرسید شما را خبر می دهند.

از "جابر بن عبدالله انصاری"، "ابو سعید حذری"، "سهل ساعدی"، "زید بن ارقم" و "انس بن مالک" بپرسید تا خبر دهند که این سخن را از رسول خدا (ص) و سلم درباره من و برادرم شنیده اند. آیا این، شما را از ریختن خونم باز نمی دارد؟

شمر گفت: او خدا را بر یک حرف می پرستد، اگر بداند چه می گوید.

حبیب بن مظاهر گفت: به خدا! می بینمت که تو را بر 70 حرف می پرستی. گواهی می دهم که راست می گویی که (نمی دانی چه می گویی)، خداوند بر دلت مهر زده است.

امام حسین (ع) به آنان فرمود: اگر در این شک دارید، آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شمایم؟ به خدا بین مشرق و مغرب، پسر دختر پیامبری جز من در میان شما و غیر شما نیست. وای بر شما! آیا از شما کسی کشته ام که به خونخواهی آمده اید؟ آیا مالی به یغما برده ام یا زخمی زده ام که می خواهید قصاص کنید؟

آنان هیچ نگفتند و امام صدا زد: ای "شبث بن ربعی"، ای "حجار بن ابجر"، "قیس بن اشعث"، "یزید بن حارث"! مگر شما برای من ننوشتید که میوه ها رسیده و درخت ها و باغ ها سر سبز است و اگر بیایی، بر سپاهی سازمان یافته وارد خواهی شد؟

قیس بن اشعث گفت: نمی دانیم چه می گویی ولی به اطاعت از فرمان پسر عمویمان درآی. از آنان جز آنچه دوست داری نخواهی دید.

امام حسین (ع) فرمود: نه، به خدا قسم هرگز دست ذلت به شما نمی دهم و مثل بردگان نمی گریزم.

سپس ندا داد: ای بندگان خدا! من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم که مرا سنگسار کنید. به پروردگار خودم و شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان ندارد.(سوره غافر آیه 27)

آنگاه شتر خود را خواباند و به "عقبه بن سمعان" دستور داد آن را ببندد. در این هنگام سپاه دشمن به طرف او حمله آوردند.

* خطبه امام برای اهل کوفه

خوارزمی از "عبدالله بن حسن" نقل می کند: چون عمر سعد سپاه خود را برای جنگ با حسین (ع) سامان داد و هر کس را در جایگاه خود قرار داد و پرچم ها را در جایگاه های خود برافراشت و حسین (ع) هم یاران خود را آراست و آنان را در جناح چپ و راست قرار داد، از هر سو حسین (ع) را احاطه کردند و دور او حلقه زدند.

امام از جمع یاران خود نزد آنان آمد و خواست که سکوت کنند، اما گوش نکردند. فرمود: وای بر شما! چرا ساکت نمی شوید و به سخنم گوش نمی دهید؟ من شما را به راه درست فرا می خوانم. هر که اطاعتم کند راه یافته است و هر که نافرمانی کند از هالکان است. همه شما از دستور من سرپیچی می کنید و به حرفم گوش نمی دهید. عطایای شما از حرام است ، شکم هایتان نیز از حرام انباشته است و خدا بر دل هایتان مهر زده است. وای بر شما! چرا ساکت نمی شوید و گوش نمی دهید؟

اصحاب عمر سعد یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند گوش دهید. حسین (ع) فرمود: هلاکت بر شما باد ای گروه! آیا آن هنگام که سرگشته و حیران ما را به فریادرسی خواندید و ما شتابان و آماده به یاری تان آمدیم، شمشیر بر گردن ما کشیدید و به سود دشمن، با دوستان خود دشمنی کردید، بی آنکه دشمنان برای شما عدالتی آشکار کرده باشند یا آرزویی از شما بر آورده باشند، مگر دنیای حرام که به شما داده اند و زندگی پستی که طمع داشتید، بی آنکه از ما گناهی سرزده باشد یا اندیشه ای از ما به سستی گراییده باشد.

وای بر شما! اگر ما را نمی خواستید، به حال خود می گذاشتید. پس چرا در حالی که شمشیرها در نیام است و سینه ها آرام و افکار پا نگرفته، بر ما فتنه فراهم کردید و همچون ملخ های شتابان بر ما تاختید و مثل همخوانی پروانه ها، یکدیگر را علیه ما فرا خواندید؟

بدا بر شما! شما از طاغوت های امت و ناباب های گروه ها و دورافکنان قرآن و با روشدگان شیطان و هواداران گناهید و تحریف گران قرآن و خاموش سازان سنت ها و کشندگان فرزندان انبیا و نابود کنندگان اولاد اوصیا و نسب سازان برای حرامزادگان و آزار دهندگان اهل ایمان و فریاد رس پیشوایان استهزا کننده اید، آنان که قرآن را پاره پاره کردند.

شما بر ابوسفیان و هوادارانش تکیه دارید و ما را تنها می گذارید. آری به خدا قسم، یاری نکردن شما معروف است و ریشه هایتان به آن آمیخته و شاخ و برگ شما از ریشه هایتان ارث برده و دل هایتان از آن آکنده است. شما برپا دارنده پلیدترین نهال و غصب خوران روزگارید.

لعنت خدا بر پیمان شکنانی که پس از عهدهای استوار، پیمان ها می شکنند. آگاه باشید که ناپاک ناپاک زاده، مرا بین دو چیز میخکوب کرده است، بین کشته شدن و ذلت. هیهات که ما به پستی تن دهیم! خدا و پیامبر و نیاکان پاک و دامن های مطهر و غیوران دلاور و جان های سر فراز، آن را بر ما نمی پذیرند.

اطاعت از فرومایگان را بر شهادت پرافتخار ترجیح نمی دهیم . آگاه باشید که من عذر آمدن آوردم و بیم دادم. من با همین خاندان و با همین کمی ساز و برگ و یاری نکردن اصحاب، با شما می جنگم.

سپس آن حضرت این اشعار را خواند: اگر پیروز شویم و دشمن را بشکنیم، از دیر باز دشمن شکن بوده ایم و اگر مغلوب شویم، شکست نخورده ایم. ما را از مرگ، باکی نیست ولی این مرگ ها و اجل های ماست و دولت دیگران.

آگاه باشید! پس از کشتن ما جز به اندازه ای که پیاده ای بر اسب سوار شود مهلت نخواهید داشت، تا آنکه چرخش آسیاب مرگ بر سر شما باشد. وعده ای است که پدرم به نقل از جدم به من داده است."پس کار و نیرنگ شریکان خود را گرد آورید و همه به من نیرنگ بزنید و مهلتم ندهید." (سوره یونس آیه 71) من بر خداوند، پروردگار من و شما تکیه کرده ام. هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که اختیارش دست اوست. پروردگارم بر راه راست است. (سوره هود آیه 56)

سپس فرمود: پروردگارا! رحمت آسمان را از ایشان باز دار و سال های قحطی را همچون قحطی دوران یوسف بر آنان بگمار و "غلام ثقیف" (شاید منظور حضرت، مختار بن ابی عبیده ثقفی باشد) را بر آنان مسلط کن که جام تلخ مرگ بر آنان بنوشاند و کسی از آنان را باقی نگذارد و هر کشته ای را به کشته ای و هر ضربتی را به ضربتی انتقام گیرد و انتقام من و دوستان و خاندان و پیروانم را از آنان بگیرد. اینان ما را فریب دادند و دروغ گفتند و یاری مان نکردند. تو پروردگار و تکیه گاه مایی ؛ به سوی تو باز می گردیم و سرانجام کار به سوی توست .

آنگاه فرمود "عمر سعد کجاست ؟ صدایش کنید." او را صدا کردند. عمر سعد خوش ‍ نداشت که با امام رو به رو شود.

امام فرمود: ای عمر! تو مرا با این خیال می کشی که ابن زیاد ناپاک، تو را به ولایت ری و گرگان خواهد گماشت. به خدا که هرگز به این مراد خود نمی رسی؛ عهدی است حتمی. پس هر چه می خواهی بکن، پس از من نه در دنیا و نه در آخرت شادمانی نخواهی داشت. گویا سر تو را در کوفه بر سر نی می بینم که کودکان آن را هدف سنگ اندازی خود قرار داده اند.

عمر سعد از سخن حضرت بر آشفت و از او روی برگرداند و با یاران خود خطاب کرد: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید، این یک لقمه بیشتر نیست!

امام حسین (ع) سوار بر اسب شد، یاران خود را آماده ساخت. عمر سعد حمله کرد و به غلامش "درید" گفت که پرچم خود را جلو ببرد. آنگاه تیر در کمان نهاد و به سوی امام پرتاب کرد و گفت: نزد امیر گواهی دهید که من اولین تیر انداز بودم .

در پی او سربازانش یکباره باران تیر به سوی یاران امام رها کردند و هیچ یک از یاران امام نبود مگر اینکه تیری از آنان به او اصابت کرد.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
جاده های مه آلود
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

بچه مرشد!
سیب خیال
****شهرستان بجنورد****
سیمرغ
عشق الهی
آخرین اطلاعات بروز شده
هـم انـدیشی دینـی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
نسیم یاران
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
xXx عکسدونی xXx
همه چی از هر جا
دانشجوی سیاسی
در حسرت شهادت
هستی مامان
بچه های خاکریز
از فرش تا عرش
جامع ترین وبلاگ خبری
مقاله های تربیتی
Sea of Love
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
زازران همراه اخر
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
هامون و تفتان
داستان زندگی من
دهاتی
دنیا همیشه قشنگه!
عاشق امام زمان
وبلاگ شمیم انتظار
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
امین نورا ( پسر سیستان )
عشق طلاست
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بازی دل
زیباترین
خفن سرا
فانوس
در تمنای وصال
دوستانه
موعود

موسیقی وبلاگ