خبرگزاری فارس:در سالهاى اخیر و در نتیجه مطالعات گوناگونى که صورت گرفته تردیدهای جدی در درستى اطلاعات رایج درباره بنى اسرائیل و حضورشان در قدس و فلسطین بوجود آمده است،به ویژه آن که هیچ نشانهاى تا کنون یافته نشده است که گفتهها و ادعاهاى آنها را اثبات کند
مقدمه
دانستههاى من از تاریخ کهن یهود از مطالبى برگرفته شده بود که در کتابهاى تاریخى و تورات مىخواندیم و نیز آن چه همه جا شایع بود و مىگفتند:یهود در فلسطین آثار تاریخى و اماکن مقدسى دارد؛بنى اسرائیل در این سرزمین زمامدارى مىکردهاند و دو دوره،یکى در قدس و دیگرى در نابلس،حکومت را در دست داشتهاند؛و داوود و سلیمان-که درود خداوند ارزانیشان باد-در فلسطین زندگى مىکردهاند.
این مجموعه اطلاعات به عنوان حقایق مسلم تاریخى و واقعیتهایى که در روزگاران کهن در فلسطین رخ داده است،در ذهنم ریشه دوانده بود.برخى از تاریخ نگاران عرب نیز،چه بسا این اقوال را از نویسندگان بیگانه برگرفته و در کتابهاى تاریخى خود درباره قدس و فلسطین به آنها اعتماد کردهاند.از جمله این تاریخنگاران-که گفتههاى بیگانگان را باور کردهاند-مىتوان فلسطینیان جلاى وطن کرده و کسانى را نام برد که آثارى درباره فلسطین و قدس تألیف کردهاند یا مىکنند.
اما در سالهاى اخیر و در نتیجه مطالعات گوناگونى که داشتم،رفته رفته در درستى اطلاعات رایج درباره بنى اسرائیل و حضورشان در قدس و فلسطین به شک و تردید افتادم؛به ویژه آن که هیچ نشانهاى تا کنون یافته نشده است که گفتهها و ادعاهاى آنها را اثبات کند.واضح است هر حکومتى که در سرزمینى اقتدار و زمامدارى دراز مدتى داشته باشد-آن گونه که امروز یهودیان مدّعى آنند-باید به طور قطع آثارى از خود بر جاى نهد که تمدنش را در آن سرزمین نشان دهد.
پس از این شک و تردیدها،مطالعه و تحقیق را آغاز کردم و در جستجوى تحلیلى بر این مسأله برآمدم که چرا هیچ نشانى از یهود در سراسر فلسطین وجود ندارد.از این رو،تحقیق و
بررسى سر گذشت بنى اسرائیل در قرآن کریم را آغاز کردم که در نتیجه این بررسى قرآنى،برایم کاملا آشکار شد که آنها از راه دریا و نه از راه خشکى و صحراى سینا از سرزمین تحت سلطه فرعون خارج شدهاند.همچنین برایم روشن شد که پیش از آن نیز،حضرت موسى علیه السّلام براى فرار از دست فرعون،به«مدین»،که بخشى از خاک حجاز بوده است،گریخته بود.به نتایج دیگرى نیز دست یافتم که در این نوشتار به تفصیل آن خواهم پرداخت.
پس از بررسى قرآن کریم،به کتاب«عهد قدیم»روى آوردم.در این کتاب نیز که مىگوید: بنى اسرائیل که از سرزمین تحت سلطه فرعون خارج شدند دریافتم که خداوند آنها را به راهى که به سرزمین فلسطینىها منتهى مىشد-با وجود نزدیکى آن-راهنمایى نکرد،بلکه آنها را از راه بیابان به دریاى سوف (دریاى سرخ) کشاند.سپس به هنگام رسیدن فرعون،از دریا گذشتند و وارد بیابانى شدند که به«فاران»در حجاز،منتهى مىشد.پس از آن نیز در جزیرة العرب پراکنده شدند.
پس از بررسى این دو مأخذ،به کتابهاى جغرافى نویسان و تاریخ نگاران کهن عرب،به ویژه آنها که در قرن یازدهم میلادى مىزیستهاند،مراجعه کردم.در این آثار نیز مطالبى یافتم که پراکنده شدن یهود در شبه جزیره عرب را تأیید مىکرد و نشان مىداد که تبعید بنى اسرائیل از جزیرة العرب،همراه با برخى ساکنان آن جا،بوده است.
همه این موارد،شک و تردیدها را به حقایقى تبدیل کردند که بر آن شدم نسلهاى معاصر و کسانى را که در سراسر جهان به این مسأله اهمیت مىدهند،از وجود آنها آگاه سازم تا براى غصب حقوق مردم،تاریخ جعل نشود؛آن هم در زمانى که براى رسیدن به مصالح و منافع، حمایت از باطل بر حمایت از حق-گرچه براى مدت زمانى کوتاه-پیشى گرفته است.
سخن آخر آن که از خوانندگان گرانمایهاى که نظرى سازنده یا اطلاعاتى مفید درباره این موضوع دارند،مىخواهم که با افزودن آن به دانستههایم،کریمانه بر من منّت نهند تا در چاپى دیگر که به اذن پروردگار درخواهد آمد،همگان از آن بهره برگیرند.
و خداوند آگاه به هر قصدى است.
عهد قدیم به رغم تحریفهاى امروزین راه یافته در این کتاب ،کتابهاى تاریخ کهن عرب،قرآن کریم-از خلال فهم آیاتى که در این باره آمده است-و همچنین برخى از کتابهاى جدید تاریخ نگاران غربى و یهودى.من بر این باورم که آن چه در این کتابها آمده،هر پژوهشگرى را به نتایج ملموس،منطقى و درستى مىرساند که ثابت مىکند بنى اسرائیل هیچ ارتباطى با تاریخ فلسطین و به ویژه قدس ندارند.همچنین ثابت مىکند که یهودیان زمان تبعید به بابل در فلسطین نبودند،بلکه در جزیرة العرب بودند.
مىتوانیم این نتایج را از راهگذر پیگیرى زنجیره وار رخدادهاى تاریخى-به گونهاى که در پى مىآید-روشن گردانیم:
1.مسجد الاقصى
در قرآن عزیز آمده است: انّ اوّل بیت وضع للنّاس للّذى ببکّة مبارکا و هدى للعالمین (سوره آل عمران، (3) ؛آیه96) نخستین خانهاى که براى مردم بنا شده،همان است که در مکه است.خانهاى که جهانیان را سبب برکت و هدایت است.
این«خانه»همان کعبه شریف یا مسجد الحرام مکه مکرمه است.
در حدیثى گرانسنگ از ابوذر غفارى-رضوان اللّه تعالى علیه-آمده است که: گفتم:اى پیامبر خدا!نخستین مسجدى که بنا نهاده شده،کدام مسجد بوده است؟ فرمود:مسجد الحرام.گفتم:پس از آن،کدام مسجد؟فرمود:مسجد الأقصى.گفتم این دو،با چند سال فاصله ساخته شدهاند؟فرمود:چهل سال.
واضح است که بیت الحرام مکه در زمان حضرت آدم علیه السّلام بنا نهاده شده است.و این،یعنى آن که مسجد الأقصى نیز در زمان حضرت آدم بنا نهاده شده و جاى آن بر روى کره زمین مشخص شده است.بنابراین،مسجد الأقصى نیز قدمتى به قدمت تاریخ بشر بر روى کره زمین دارد.
آن مقدار از تاریخ مسجد الأقصى که براى ما مشخص است،به آمدن قبیله کنعان از یمن به سرزمین مقدس بر مىگردد که بیش از پنج هزار سال پیش اتفاق افتاده است.یکى از قبائل وابسته به قبیله کنعان«قبیله یبوسىها»است.
2.یبوسىها
یبوسىها از قبائل کنعانى بودند که از جزیرة العرب کوچ کردند و رو به سوى شمال نهادند.
برخى از این قبائل در مصر سکونت گزیدند،برخى در فلسطین،و برخى در سرزمینهاى دیگر.
یکى از این قبائل به مرکز (وسط) فلسطین آمد و در اطراف مسجد الأقصى ساکن شد.این قبیله به موازات مسجد و در بخش جنوبى آن،شهرى براى خود بنا نهادند و در آن شهر،بر فراز تپهاى در مجاورت مسجد،تأسیسات مورد نیاز زندگىشان را به پا کردند.اسم این تپه«کوه ظهور»بود،زیرا آنها تپه را پشت سر[-در ظهر]نهادند و محل سکونت و خواب خود را در درّهاى قرار دادند که بعد از تپه و در بخش جنوبى آن قرار داشت.اسم این دره«النوم» (وادى النوم) بود و نه«هنوم».بیگانگان و عربهایى که نا آگاهانه این واژه را از آنها گرفتهاند،نمىدانستهاند که«ه»در واژه«هنوم»،همان «ال»تعریف در نوشتار فنیقیهاى است.در الفباى عبرى مورد استفاده یهودیان نیز که از فینیقىها گرفته شده،امروزه همچنان،«ه»به عنوان«ال»تعریف،کاربرد دارد و گفته مىشود: «ییلد»،به معنى«ولد»[-پسر]؛و«ه ییلد»،یعنى«الولد»[ پسر مشخصى نزد گوینده و شنونده] «یلدا»،به معنى«بنت»[ دختر]،و«ه یلدا»،یعنى«البنت»[ دختر مشخصى نزد گوینده و شنونده] این عربهاى کنعانى شهرى براى خود بنا نهادند که نام آن را از جایى که آمده بودند برگرفتند؛یعنى،از«یبوس»که جزو استان (ولایت) «شنوئه»-یکى از ولایتهاى یمن-بود و به همین دلیل شهر مسجد الأقصى را در نخستین نامگذارى،«یبوس»نام نهادند.
آنها دیوارهاى عظیمى دور شهرشان کشیدند و آب را از چشمهاى که زیر تپه ظهور-که جزو دیوار بود-قرار داشت به محل سکونت و خواب (نوم) خود بردند.این کار،با زدن تونلى به ارتفاع حدود 5.1 متر و طول حدود 800 متر،صورت گرفت.
و این،در نوع خود دستاوردى عظیم بود که میزان پیشرفت علمى و تمدن آنها را مىنمایاند.
همه این رخدادها بیش از پنج هزار سال قبل و بیش از 1000 سال،قبل از آمدن حضرت ابراهیم علیه السّلام به فلسطین،به وقوع پیوسته است.
این یبوسىهایى که در اطراف مسجد الاقصى اقامت گزیدند،موحد بودند و اماکن عبادى خود را در مکان مسجد الاقصى،زیر ساختمان کنونى بنا نهادند.کوه واقع در جنوب غربى تپه ظهور که یبوسىها قلعه مرکز حکومت خود را روى آن بنا نهادند،کوه«صهیون»نام داشت؛زیرا نسبت به تپه ظهور مانند«صهوة»یعنى«پشت اسب»بود.
3.آمدن حضرت ابراهیم به یبوس
حضرت ابراهیم علیه السّلام از دست«نمرود بن کنعان»،غریبانه از عراق گریخت.نمرود پس از آن که حضرت ابراهیم بتها را در هم شکست و او را که ادعاى خدایى مىکرد،به مبارزه طلبید،با او به دشمنى برخاست.قرآن کریم مىفرماید: الم تر الى الّذى حاجّ ابرهیم فى ربّه ان اتیه اللّه الملک اذ قال ابراهیم ربّى الّذى یحیى و یمیت قال انا احیى و امیت قال ابرهیم فانّ اللّه یاتى بالشّمس من المشرق فات بها من المغرب فبهت الّذى کفر... (سوره بقره (2) ؛آیه 258) آن کسى را که خدا به او پادشاهى ارزانى کرده بود ندیدى که با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه مىکرد؟آن گاه که ابراهیم گفت:پروردگار من زنده مىکند و مىمیراند.او گفت:من نیز زنده مىکنم و مىمیرانم.ابراهیم گفت:خدا خورشید را از مشرق بر مىآورد تو آن را از مغرب برآور.آن کافر حیران شد.
حضرت ابراهیم و حضرت لوط علیهما السّلام با هم هجرت کردند.قرآن کریم در این باره مىفرماید: و نجّیناه و لوطا الى الارض الّتى بار کنا فیها للعالمین (سوره انبیا (21) ؛آیه 71) او و لوط را رهانیدیم و به سرزمینى که آن را برکت جهانیان قرار دادهایم،بردیم.
دقت کنید که قرآن کریم مىفرماید این سرزمین را براى جهانیان برکت دادیم و نه صرفا براى یک ملت خاص.
هنگامى که حضرت ابراهیم به شهر یبوس-که در اطراف مسجد الأقصى قرار داشت-رسید، کاهن شهر،ملک صادق،به دیدارش شتافت و به او غذا-از جمله نان-داد و از او حمایت کرد.
ابراهیم-که درود خداوند بر او باد-غذا و حمایت کاهن یبوسى را قبول کرد؛زیرا به خداى یکتا و یگانه ایمان داشت.اگر کاهن موحد نبود،حضرت ابراهیم به هیچ وجه غذا و حمایت او را نمىپذیرفت.عبادتگاههاى ساخته شده در یبوس-که در محل مسجد الاقصى قرار داشتند- پیش از آمدن حضرت ابراهیم،آباد بودند و تا اواخر سده نخست،پیش از میلاد شعائر دینى یبوسى در آنها به جا آورده مىشد.
حضرت ابراهیم-که درود و سلام جاودان از آنش باد-فرزندش اسماعیل و مادرش را برداشت و به حجاز (صحراى فاران) برد.کتاب عهد قدیم هم هنگام صحبت درباره ابراهیم و اسماعیل علیه السّلام به همین نام (صحراى فاران) اشاره مىکند.
گفتنى در این جا آن است که عهد قدیم،هنگام صحبت از خروج بنى اسرائیل از مصر،مىگوید آنها از طریق دریا به سوى صحراى فاران رفتند؛به عبارت دیگر،بنى اسرائیل پس از خروج از مصر به حجاز رفتند و نه به فلسطین.تفصیل این مبحث.هنگام صحبت از خروج بنى اسرائیل از مصر آورده خواهد شد.
4.خروج یعقوب و نسل او از فلسطین
حضرت یعقوب علیه السّلام 130 سال در فلسطین زندگى کردند،سپس با همه پسران و دخترانش و خانوادههایشان و گلههاى گاو و گوسفندشان و هر چه که داشتند آن جا را ترک کردند.این رخداد بر اساس درخواست فرزندشان حضرت یوسف علیه السّلام بود که از پدر و برادران و همه کسانش خواست که نزد او بروند: ...و اتونى باهلکم اجمعین (سوره یوسف (12) ؛آیه 93) و همه کسان خود را نزد من بیاورید.
حضرت یوسف علیه السّلام در آن هنگام از پیامبران الهى بود،اما یهودى نبود؛زیرا دین یهود و تورات حدود 420 سال پس از مرگ یعقوب بر موسى علیه السّلام نازل شد.
نکته مهم در این میان آن است که حضرت یعقوب 17 سال در مصر زندگى کرد و در سن 147 سالگى در آن جا فوت کرد.حضرت یوسف نیز هنگام ورود به مصر 17 ساله بود و در سن 110 سالگى فوت کرد و پس از مومیایى،در همان مصر دفن شد. (آخر سفر پیدایش) خلاصه آن که یعقوب و خاندانش به طور کامل از فلسطین خارج شدند و هر آن چه داشتند با خود بردند و هیچ نشانى از آنها در فلسطین باقى نماند.شمار آنان هنگام ترک فلسطین فقط 68 نفر بود.
5.بنى اسرائیل در مصر
خاندان یعقوب (اسرائیل) علیه السّلام در مصر ماندند و در ذلت و فقر و بردگى قبطیان و فرعونیان گرفتار آمدند که پسرانشان را مىکشتند و زنانشان را زنده مىگذاشتند.و از همین رو،بر اساس سنت طبیعى حیات بشرى رو به ازدیاد ننهادند و بر خلاف پندار برخىها،شمار آنان هنگام خروج از مصر-به دلیلى که بیان شد-بسیار اندک بود.
فرعون درباره آنان مىگوید: انّ هؤلاء لشر ذمة قلیلون (سوره شعراء (26) آیه 54)که اینان گروهى اندکند.
فرعون این سخن را زمانى گفته بود که بنى اسرائیل شبانه از مصر گریخته بودند.
هنگامى که حضرت موسى بزرگ شد،یکى از قبطىها را که در حال نزاع با یکى از بنى اسرائیل بود،کشت و از این رو ناچار شد از مصر که زیر سلطه فرعون بود،بگریزد.وى آن قدر از آن جا دور شد تا به«مدین»در حجاز و نزدیکى سواحل دریاى سرخ[ بحر احمر بحر سوف]واقع در غرب جزیرة العرب رسید.در آن جا در کنار چاهى نشست و براى دختران کاهن مدین از آن آب کشید.
پس از آن نیز 10 سال براى او کار کرد تا در مقابل،یکى از دو دخترى را که برایشان از چاه آب کشیده بود،به ازدواج خود در آورد.
هنگامى که حضرت موسى علیه السّلام مدت مقرر 10 ساله را به پایان آورد،خانوادهاش را برداشت و به سرزمین تحت سلطه فرعون برگشت.در میانه سفر،در حالى که هنوز در سرزمین حجاز قرار داشت،از سوى طور (طور به کوهى گفته مىشود که داراى درخت باشد؛اما اگر درخت نداشته باشد به آن«جبل»مىگویند.) آتشى دید.
فلمّا قضى موسى الاجل و سار باهله انس من جانب الطور نارا قال لاهله امکثوا انّى انست نارا لّعلّى اتیکم مّنها بخبر او جذوة من النّار لعلّکم تصطلون فلمّا آتیها نودى من شاطئ الواد الایمن فى البقعة المبارکة من الشّجرة ان یّا موسى انّى انا اللّه ربّ العالمین ؛سوره قصص (28) ؛آیات 29 و 30چون موسى مدت را به سر آورد و با زنش روان شد،از سوى طور آتشى دید.به کسان خود گفت:درنگ کنید.آتشى دیدم.شاید از آن خبرى یا پاره آتشى بیاورم تا گرم شوید.
چون نزد آتش آمد،از کناره راست وادى در آن سرزمین مبارک،از آن درخت ندا داده شد که:اى موسى،من خداى یکتا پروردگار جهانیانم.
هدف از آوردن این دو آیه کریمه آن است که بگوییم حضرت موسى سرزمین حجاز را مىشناخت و ده سال در آنجا زندگى کرده بود.در همینجا بود که خداوند سبحان براى او معجزههاى«عصا»و«دست»اش را-که از گریبانش سفید و بىهیچ آسیبى بیرون مىآمد-آموخت.
و به او فرمان داده که با دلیل و برهان نزد فرعون و مهتران او برود؛اما فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین سرکشى کردند.خداوند نیز او و لشکرهایش را گرفت و به دریا افکند. (آیات 40-31 سوره قصص.)
خروج بنى اسرائیل از مصر
به رغم آن که حضرت موسى معجزات و دلایل خود را بر فرعون عرضه کرد و از او خواست که به خداوند ایمان بیاورد،فرعون بر انکار و خود بزرگ بینى که داشت باقى ماند و همچنان میان مردم و پیروانش تفرقه مىانداخت و با بنى اسرائیل با خشونت برخورد مىکرد و آنها را خوار مىساخت و به بیگارى مىگرفت و پسرانشان را مىکشت.حضرت موسى بارها از او خواست که به بنى اسرائیل اجازه ترک مصر را بدهد؛اما فرعون هر بار خواسته او را رد مىکرد.فرعون به رغم آیات الهى که مىدید و به رغم بلاهایى که خداوند بر او و کشورش نازل مىکرد و هر بار به موسى التماس مىکرد که دعا کند و از خدا بخواهد که آن بلاها را دفع کند-پس از دفع بلا-وعدهاى را که به حضرت موسى داده بود،نقض مىکرد و به بنى اسرائیل اجازه خروج از مصر نمىداد.
سرانجام،فرعون پذیرفت که بنى اسرائیل را آزاد سازد و به آنها اجازه دهد که همراه حضرت موسى علیه السلام مصر را ترک کنند.
پس از موافقت فرعون،بنى اسرائیل از مصر خارج شدند.آنها ابتدا به طرف شرق و سپس به طرف جنوب،یعنى ساحل دریاى سرخ،رهسپار شدند.کتاب عهده قدیم نیز که به دست خود بنى اسرائیل،صدها سال پس از حضرت موسى،نوشته شده است،همین مسأله را مورد تأکید قرار مىدهد.در«سفر خروج»،باب 13،شماره 17 و 18 آمده است که: و واقع شد که چون فرعون قوم را رها کرده بود خدا ایشان را از راه زمین فلسطینیان رهبرى نکرد،هر چند آن نزدیکتر بود...اما خدا قوم را از راه صحراى دریاى قلزم دور گردانید.
این گفتار،کاملا صریح و واضح اعتراف مىکند که بنى اسرائیل هنگام خروج از مصر به سوى فلسطین نرفتند.بلکه به سوى جنوب،یعنى ساحل دریاى سرخ رفتند.
حضرت یعقوب علیه السلام حدود سال 1650 پیش از میلاد به مصر رسید.بنى اسرائیل 430 سال پس از این تاریخ در مصر ماندند تا این که حدود سال 1220 پیش از میلاد از مصر خارج شدند.
و توقف بنى اسرائیل که در مصر کرده بودند 430 سال بود. (سفر خروج:باب 12؛شماره 40.در ترجمه حاضر از چاپ دوم کتاب مقدس استفاده شده است که در سال 1978 به وسیله انجمن کتاب مقدس منتشر شده است)و بنى اسرائیل[پیش از خروج از مصر]به قول موسى عمل کرده از مصریان آلات نقره و آلات مطلا و رختها خواستند.و خداوند قوم را در نظر مصریان مکرّم ساخت که هر آن چه خواستند بدیشان دادند.پس مصریان را غارت کردند. (سفر خروج؛باب 12؛شمارههاى 35 و 36؛اینان در کتابشان به«غارت و کلاهبردارى و سرقت»اعتراف مىکنند.) بنى اسرائیل شبانه از مصر خارج شدند و به سمت جنوب،به سوى ساحل دریاى سوف (دریاى سرخ) راه افتادند.آنها مطمئن بودند که از دست فرعون و لشکریانش رها شدهاند؛اما از این اطمینان بهرهاى بر نگرفتند،چه آن که فرعون و لشکریان و عرابهها و اسب سوارانش در پى آنها روان شدند.هنگامى که هوا روشن شد،دیدند سپاه فرعون در پى آنان است و دارد به آنها نزدیک مىشود.از این رو،هرج و مرج میانشان حاکم شد و چون یقین کردند که هلاک خواهند شد بر سر حضرت موسى داد و فریاد کشیدند و گفتند تو ما را از مصر خارج کردى تا در ساحل دریاى سرخ بمیریم.موسى نیز رو سوى پروردگارش نهاد: و خداوند به موسى گفت چرا نزد من فریاد مىکنى.بنى اسرائیل را بگو که کوچ کنند.
و اما تو عصاى خود را بر فراز و دست خود را بر دریا دراز کرده آن را منشق کن تا بنى اسرائیل از میان دریا بر خشکى راه سپر شوند. (سفر خروج؛باب 14؛شمارههاى 15 و 16) در همان«سفر»و همان باب،شماره 22 مىگوید: و بنى اسرائیل در میان دریا بر خشکى مىرفتند و آبها براى ایشان بر راست و چپ دیوار بود.و مصریان با تمامى اسبان و عرابهها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته به میان دریا در آمدند.
در شماره 26 همان باب نیز مىگوید: و خداوند به موسى گفت دست خود را بر دریا دراز کن تا آبها بر مصریان برگردد و بر عرابهها و سواران ایشان.
در شماره 28 هم مىگوید: و خداوند مصریان را در میان دریا به زیر انداخت و آبها برگشته،عرابهها و سواران و تمام لشکر فرعون را که از عقب ایشان به دریا در آمده بودند پوشانید.
هدف از آوردن جملات پیشین کتاب مقدس درباره خروج بنى اسرائیل،آگاه شدن و توجه به این نکته است که خروج از طریق دریاى سرخ (بحر احمر) از سمت ساحل غربى دریا،از داخل خاک مصر،به سمت ساحل شرقى آن،داخل خاک حجاز،بوده است؛یعنى نه آن گونه که برخىها مىپندارند از طریق صحراى سینا بوده است؛و نه آن گونه که برخى دیگر،در جهل علمى افتاده و بنى اسرائیل را به فلسطین مىآورند!آن هم در حالى که در باب 13 سفر خروج،در شماره 17، صریحا آورده شده که: خدا ایشان را از راه زمین فلسطینیان رهبرى نکرد،هر چند آن نزدیکتر بود...اما خدا قوم را[در جهت عکس]از راه صحراى دریاى قلزم[دریاى سرخ؛یعنى به سوى جنوب]دور گردانید.
داستان خروج بنى اسرائیل از مصر،آن هم از طریق دریا و نه از طریق خشکى،در آیات و سورههاى چندى از قرآن کریم آمده است که ما تنها به آیات سوره شعرا-آیات 60 تا 66-بسنده مىکنیم: فاتبعو هم مّشرقین*فلمّا تراء الجمعان قال اصحاب موسى انّا المدرکون*قال کلاّ انّ معى ربّى سیهدین*فاوحینا الى موسى ان اضرب بّعصاک البحر فانفلق فکان کلّ فرق کالطّود العظیم*و ازلفنا ثمّ الاخرین*و انجینا موسى و من معه اجمعین*ثمّ اغرقنا الاخرین* فرعونیان به هنگام برآمدن آفتاب از پى آنها رفتند.چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند،یاران موسى گفتند:گرفتار آمدیم.گفت:هرگز،پروردگار من با من است و مرا راه خواهد نمود.پس به موسى وحى کردیم که:عصایت را بر دریا بزن.دریا بشکافت و هر پاره چون کوهى عظیم گشت.و آن گروه دیگر را نیز به دریا رساندیم.موسى و همه همراهانش را رهانیدیم و آن دیگران را غرقه ساختیم.
در سوره بقره نیز همین مفهوم و گفته خطاب به بنى اسرائیل آورده شده است: و اذ فرقنا بکم البحر فانجیناکم و اغرقنا ال فرعون و انتم تنظرون*(سوره بقره (2) ؛آیه 50)
و آن هنگام را که دریا را برایتان شکافتیم و شما را رهانیدیم و فرعونیان را در برابر چشمانتان غرقه ساختیم.
در آیات دیگرى از قرآن عزیز نیز این مضمون آمده است.
مضمون مشترک همه این آیات آن است که خروج از مصر از طریق ورود به مسیرهاى عبورى بوده که خداوند با شکافتن دریا و به خشکى تبدیل کردن آن مسیرها تا پایان خروج حضرت موسى و همه همراهانش صورت گرفته است که به دنبال آن خداوند دریا را به وضع پیشین خود برگردانده و آن را به هم آورده است تا فرعون و سپاهیان و مصرىهاى همراهش غرق شوند.و این، ثابت مىکند که خروج از مصر با گذر از دریاى سرخ و به طرف ساحل شرقى،یعنى خاک حجاز بوده است.باز هم دلایل دیگرى براى تأکید بر این مطلب خواهیم آورد.
بار دیگر به کتاب«عهد قدیم»و«سفر خروج»بر مىگردیم که درباره خروج بنى اسرائیل از طریق دریا و رخدادهاى پس از آن،مىگوید: پس موسى اسرائیل را از بحر قلزم کوچانید و به صحراى شور آمدند و سه روز در صحرا مىرفتند و آب نیافتند پس به«مارّه»رسیدند...پس به ایلیم آمدند و در آن جا دوازده چشمه آب و هفتاد درخت خرما بود و در آن جا نزد آب خیمه زدند. (سفر خروج؛باب 15) آب«مارّه»یا«چشمه مارّه»همان آب«مرّ»است که در نزدیکى«منى»در حجاز قرار دارد.در کتاب«ابو الفداء»-در گذشته به سال 732 هجرى و حدود سال 1350 میلادى-آمده است که: گودال«مرّ»ناحیهاى است که چند روستا و نخلستان در آن قرار دارد و آبهایى در آن جارى است.این ناحیه با مکه یک روز فاصله دارد و در ایامى که در مکه و منى با کمبود آب مواجه مىشوند،حاجیان به گودال«مرّ»مىآیند و از آن جا با خود آب به منى مىبرند.
«ابو على احمد بن عمر بن رسته»در گذشته به حدود سال 900 میلادى در کتابش،«الاعلاق النفیسة»در فصلى تحت عنوان«راه مدینه به مکه»مىگوید: از«عسفان»تا گودال«مرّ»34 میل (مایل) فاصله است.گودال مرّ،روستاى زیبا و بزرگى است که جمعیت بسیار و نخلستان بزرگى دارد.در این روستا برکهاى است که آب از کوه بدانجا سرازیر مىشود.
«هوارد بلوم»نویسنده آمریکایى،در کتابش،«طلاى خروج»-که منظورش همان طلایى است که بنى اسرائیل از قبطیان مصر دزدیدند و با خود به حجاز بردند-مىنویسد: چشمه«مارّه»در حجاز است.همچنین کوهى که خداوند بر فراز آن با موسى سخن گفت در حجاز قرار دارد.بار دیگر به بحث مسیر بنى اسرائیل از طریق خشکى و جابه جا شدن آنها از نقطهاى به نقطه دیگر-با نامهایى که در کتاب عهد قدیم آمده است-بر مىگردم.یکى از این اماکن صخرهاى است که در«حوریب»حضرت موسى علیه السلام ضربهاى بر آن زد،و بر اثر ضربه ایشان آبى روان شد که بنى اسرائیل از آن نوشیدند.این کار،در برابر چشمان بزرگان بنى اسرائیل صورت گرفت و حضرت موسى آن مکان را«مسّه»نامید.
مسّه پیشگفته در نقشه ترسیم شده در داخل جلد کتاب مقدس،نشان داده شده است و به روشنى مشخص مىشود که این نقطه در حجاز قرار دارد.
در سفر اعداد،باب 12،شماره 16 آمده است: و بعد از آن قوم از«حضیروت»کوچ کرده در صحراى فاران اردو زدند.
این صحراى فاران در حجاز،در حوالى مکه مکرمه قرار دارد.در سفر پیدایش،باب 21، شماره 20 درباره حضرت اسماعیل مىگوید: و در صحراى فاران ساکن شد...
که خداوند پس از عبور حضرت موسى و قومش از دریاى سرخ و پیمودن صحرا،با او بر روى کوه سخن گفت: و خداوند به موسى گفت نزد من به کوه بالا بیا و آن جا باش تا لوحهاى سنگى و تورات و احکامى را که نوشتهام تا ایشان را تعلیم نمایى به تو دهم. (سفر خروج؛باب 24،شماره 12) خداوند از موسى علیه السلام مىخواهد که از بنى اسرائیل هدایایى بگیرد و جایگاه[معبدى]مقدس براى پروردگار بسازند تا در میان آنان ساکن شود: موافق هر آن چه به تو نشان دهم از نمونه مسکن و نمونه جمیع اسبابش همچنین بسازید.(سفر خروج؛باب 25؛سطر 9)در بابهاى پسین تا باب سىام به وصف«معبد»یا«مقدس»پرداخته است.سؤالى که این جا مطرح مىشود آن است که این«مقدس»در کجا ساخته شده است.چنین بر مىآید که مکان این معبد براى بنى اسرائیل شناخته شده بوده و برایشان«مقدّس»بوده است.و این،غیر از معابد و هیکلهایى بوده که پس از حضرت موسى ساخته شده و قطعا تا نیمه اول پیش از میلاد در فلسطین و منحصرا در قدس نبوده است.
اگر توراتى که بر حضرت موسى نازل شده بر روى دو لوح سنگى نگاشته شده بود،حق داریم از خود بپرسیم که حجم این سنگ نوشتهها برابر چند صفحه کاغذى عهد قدیم (تورات) بوده که در حال حاضر بیش از 1300 صفحه است.این همه صفحه از کجا آمده است؟به طور قطع اینها از جانب کسانى غیر از خدا بوده است و در فاصلههاى زمانى بعدى و قرنها پس از وفات حضرت موسى علیه السلام نوشته شده است.بدین سان آن چه که قوم یهود نگاشته و به تورات افزوده و نام«عهد قدیم»بدان داده،عبارت است از:تاریخ نگاشتهاى که در آن اشتباه و لغزش راه یافته،و پس از گذشت زمان روایتهاى نادرست در آن وارد شده،و احساسات و عواطف و آمال و آرزوها در آن راه یافته است؛آرزوى این که اى کاش اینها نیز همانند ملتهاى دیگرى چون آشورىها،بابلىها، ایرانىها و...داراى قدرت و شوکت و استیلا بر دیگران باشند.از این رو،تاریخى خیالى ساختند و گذشتهاى در آن براى خود به تصویر کشیدند که قدرت و شکوه و اشغال کشورها و سرزمینهاى دیگران و نابودى مردم آنها و شکنجه و کشتار،حتى کشتار حیوانات و سوزاندن روستاها و مزارع و شهرها،وجه تمایز آن بود.این تاریخ سازى از آن رو صورت گرفت که بر خفّت و خوارى آنها در مصر سرپوش نهد.همچنین در خلال دورهاى که از دست فرعون و شکنجههایش نجات یافته بودند،خداوند به دلیل روى آوردن به گوساله پرستى،از آنها انتقام گرفت.پس از گردنکشى در برابر حضرت موسى و خوددارى از رفتن به جنگ با«عمالقه»در مرکز جزیرة العرب و جنوب آن نیز-که به دلیل ترس از رودرویى با ساکنان آن جا بود-بار دیگر خداوند از آنها انتقام گرفت.
بنابراین،واکنش یهود در قالب جعلیات نویسندگان و تاریخ نگاران یهودى،متجلى شد.آنها افتخارات ملتهاى قوى را به شکلى خیالى براى خود جعل کردند و براى گذشتگانشان تاریخى همانند آن اقوام به هم بافتند.
ادامه دارد . . .