سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : «ای رسول خدا ! به من کاری بیاموز که چون انجامش دهم، خدا در آسمان، وزمینیانْ دوستم بدارند» .حضرت فرمود : «به آنچه نزد خداوند است، رغبت کن، تا خداوند دوستت بدارد و به آنچه نزد مردم است، بی میلی نشان بده، تا مردمْ دوستت بدارند» [امام صادق علیه السلام]


ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 88/6/11:: 5:21 عصر
با وارونه و متحجرانه خواندن آن؛
علوم انسانی برای جامعه جهت دهنده است؛ فکر ساز است؛ حرکت یک جامعه، مسیر یک جامعه، مقصد یک جامعه را مشخص می‌کند. این، خیلی مهم است. یقینا انسان از روی حدس می‌تواند بداند و یقین کند که دست‌های فعال در سیاست‌های بین المللی روی این مسئله کار کرده‌اند که کشورها را به همین خرج روزانه سرگرم کنند، تا آنها را از کارهای سیاسی و از آن چیزهایی که می‌تواند جهت آنها را مشخص کند و فرهنگ مستقل آنها را بارور کند، معرض کنند.

پس از برگزاری جلسه دیدار رهبر انقلاب با اساتید دانشگاه و فرهیختگان حوزه علم، برخی رسانه های خارجی در اقدامی هماهنگ سعی در مخدوش جلوه دادن نوع نگاه ایشان به حوزه علوم انسانی کردند.

به گزارش "تابناک" آیت الله خامنه ای در سخنان خود در این جلسه با تاکید بر اینکه علوم انسانی جهت دهنده اصلی حرکت یک جامعه است، بر بومی سازی این علوم با توجه به شرایط و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی توصیه نمودند.

بنابر این گزارش برخی رسانه های مغرض بیگانه با فهم درست اهمیت این مسئله سعی کردند تا این نگاه را وارونه و متحجرانه تفسیر کرده و این گونه القا کنند که رهبری ایران مخالف علم آموزی و بهره مندی از علوم انسانی جدید است.

این در حالی است که دنیای غرب خود بهتر می داند، از آنجا که موضوع مورد بحث در علوم انسانی، انسان است و این موجود پیچیده بیش از هرچیز تحت تاثیر فرهنگ، اعتقادات، باورهای اجتماعی و عمومی و ... است و بنابراین چاره ای نیست جز اینکه علوم مربوط به حوزه انسان را در ظرف خاص خود و با توجه به شرایط فرهنگی هر جامعه، بومی سازی کرد، اما جالب اینکه همین نگاه را از سوی رهبری ایران نمی پسندند و آنرا تخطئه می کنند.

بر این اساس خلاصه ای از کلام و نگاه رهبری را ادامه آورده ایم تا این مسئله بیش از پیش روشن شود:

از پای‌بست...

علت غربت علوم انسانی در دانشگاه‌های ما این است که آن وقتی که علوم انسانی وارد کشور شد، مجموعه‌های فکری و علمی معتقد به اسلام، با این علوم به شکل ”علم” آشنایی نداشتند؛ البته غیر از فلسفه و تاریخ و ادبیات و این چیزهایی که بومی کشور ما بود. رشته‌های متعددی از علوم انسانی مثل جامعه شناسی،‌ روان شناسی و بسیاری از رشته های دیگر آن، پدیده‌های جدیدی برای کشور ما بود. کسانی هم که متصدی و مباشر این کارها بودند، غالبا کسانی نبودند که اعتقاد به مبانی اسلامی داشته باشند. حقیقتا غربی‌ها روی این مسائل کار کرده بودند؛ کارهای مدون و علمی و سروته‌دار ارائه کردند و اینها هم روی آن سهل گرائی و آسان پذیری، همت و تلاش نکردند تا این علوم را بر پایه مبانی بومی - حالا اسلامی اگر نبود، لااقل بر مبنای تفکرات و فرهنگ ایرانی- بنا کنند. با سهل‌گرائی علوم انسانی را گرفتند و ترجمه کردند، که تا امروز ادامه پیدا کرده.
 
اهمیت علوم انسانی را برای مردم روشن کنیم!

ما باید هم در حوزه فرهنگ عمومی و برداشت و اعتقاد و باور عمومی مردم، هم در مورد خاص باور مسئولان، اهمیت علوم انسانی را روشن کنیم. هم مردم باید بفهمند علوم انسانی مهم است، تاریخ مهم است، ادببیات مهم است، فلسفه مهم است، روان شناسی مهم است - با این وضع حاکم بر ذهنیت جامعه دانشگاهی ما و فرهنگ عمومی مردم طبیعی است که جوان و دانشجو بروند سراغ همان چیزهایی که کاربرد روزانه دارد؛ پزشکی و مهندسی و رشته های علمی و فنی که جدیدا به وجود آمده و غالبا قادر تبدیل به پول و گذراندن زندگی هم هست. این چیز روشنی است. باید اهمیت علوم انسانی را بفهمند و باید امتیازاتی در فراگیری علوم انسانی و تخصص در علوم انسانی در نظر گرفته بشود، که برای عموم و برای جوان‌های ما جذاب باشد- هم مسئولان ما باید به اهمیت علوم انسانی توجه کنند.
 
علوم انسانی، جهت‌دهنده و فکر ساز

علوم انسانی برای جامعه جهت دهنده است؛ فکر ساز است؛ حرکت یک جامعه، مسیر یک جامعه، مقصد یک جامعه را مشخص می‌کند. این، خیلی مهم است. یقینا انسان از روی حدس می‌تواند بداند و یقین کند که دست‌های فعال در سیاست‌های بین المللی روی این مسئله کار کرده‌اند که کشورها را به همین خرج روزانه سرگرم کنند، تا آنها را از کارهای سیاسی و از آن چیزهایی که می‌تواند جهت آنها را مشخص کند و فرهنگ مستقل آنها را بارور کند، معرض کنند. لذا داخلی‌ها هیچگونه همتی نکردند. تلاشی نکردند. آنها هم دیدند زمینه این است، عمل کردند. بنابراین باید مسئولان هم اهمیت علوم انسانی را بفهمند. وقتی این معرفت و باور به وجود آمد، کار شما آسان خواهد شد.
 
تاثیر مبانی معرفتی در الگوی پیشرفت

مبانى معرفتى در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتى، مبانى معرفتى، مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى‏اى دارد که آن مبانى تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتى مطلوب است، چه نوع پیشرفتى نامطلوب است. آن کسى که ناشیانه و نابخردانه، یک روزى شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگى بشویم و اروپائى بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانى معرفتى‏اى دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانى معرفتى است؛ ممکن است آن مبانى بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانى معرفتى و اخلاقى خودمان را داریم.
 
 اروپا در دوران قرون وسطى، سابقه‏ى تاریخى مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزه‏هاى عکس‏العملى و واکنشى رنسانس علمىِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانى معرفتى و مبانى فلسفى و مبانى اخلاقى بر نوع پیشرفتى که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانى معرفتى ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.
 
از قرآن هم معتبرتر!

البته منظورم فقط هم علوم طبیعى نیست؛ اهمیت علوم انسانى کمتر از آن نیست: جامعه‏شناسى، روانشناسى، فلسفه. نظریه‏هاى جامعه‏شناسى غرب، مثل قرآن براى بعضى‏ها معتبر است؛ از قرآن هم معتبرتر! فلان جامعه‏شناس این جورى گفته؛ این دیگر برو برگرد ندارد! چرا؟! بنشینید فکر کنید؛ نظریه‏پردازى کنید؛ از موجودى این دانشها در دنیا استفاده کنیم؛ بر آن چیزى بیفزاییم و نقاط غلط آن را برملا کنیم. این از جمله‏ى کارهائى است که جزو الزامات حتمى پیشرفت است.
 
این وضعیت نگران کننده است!

طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعه‏ى عظیم دانشجوئى کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیه‏ى دانشگاه‏هاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانى‏اند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینه‏ى علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‏هاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهان‏بینى اسلامى باشد و بخواهد جامعه‏شناسى یا روانشناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشته‏ها میگیریم؟ این نگران کننده است.
 
 بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‏هائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربى‏ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بى‏اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. این از جمله‏ى چیزهائى است که بایستى مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعه‏هاى دولتى مثل وزارت علوم، هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در هر مرکز تصمیم‏گیرى که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه‏ها و بیرون دانشگاه‏ها.
 
تئوری سازی استعماری!

این یک ابزار بسیار رایج است؛ تئورى‏سازى استعمارى. این کار را از اوّلِ انقلاب در ایران کرده‏اند و امروز هم مى‏کنند. در جاهاى دیگر دنیا هم انجام داده‏اند؛ مخصوص این دوران هم نیست.در قرن نوزدهم، انگلیسیها جنگها و لشکرکشیهاى استعمارى را شروع کردند. آنها به آفریقا و آسیا و هند و جاهاى دیگر مى‏رفتند و کشورها را تصرف مى‏کردند و انسانها را به بردگى مى‏گرفتند. امروز دهها میلیون سیاهپوست امریکایى که در آن شرایط زندگى مى‏کنند، از اولاد همان بردگانى هستند که همین آقاهاى متمدّن قرن نوزدهم، آنها را از آفریقا و از میان خانواده‏ها و از آغوش پدران و مادرانشان بیرون کشیدند و براى کارگرى و مزدورى و نوکرى به آن‏جا بردند.
 
 این کارها جنایتهاى آشکار بود. براى این‏که بتوانند این کارهاى خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف همه قوانین بشرى را به گونه‏اى توجیه کنند، برایش تئوریهاى به اصطلاح روشنفکرى و روشنفکرپسند درست مى‏کردند. خود نام «استعمار» یکى از همین تئوریهاست؛ یعنى براى آبادى این مناطق مى‏رویم! عیناً همین مطلب امروز در دنیا وجود دارد. کسانى که مى‏خواهند بر روى زندگى و منابع انسانى ملتها کار کنند و از آن بهره‏بردارى نمایند، یکى از کارهایشان تئورى‏سازى براى ملتهاست.
 
لزوم مراقبت در برابر تئوری های غربی

من مى‏خواهم محیط دانشگاه و جوان دانشجوى خودمان را توجّه بدهم که مواظب تئوریهاى وارداتى غربى که هیچ هدفى جز حفظ آن روابط تحکّم‏آمیز غرب با کشورهایى از قبیل کشور ما را ندارد، باشند. البته تحت نامهاى مختلف، بسیار حرفها زده مى‏شود؛ اما هدف یک چیز بیشتر نیست. این انقلاب و این نظام و این حرکت عظیم مردمى آمده و این سلطه و اتوریته تحکّم‏آمیز غربى را در این کشور شکسته است. امروز در کشور ما ارزشهاى غربى به صورت قانونى و رایج وجود ندارد. امروز دادن منافع کشور به بیگانگان، در کشور ما یک امر مذموم محسوب مى‏شود.
 
 امروز سفره‏اى را که با هزاران طمع در این کشور پهن کرده بودند - بخصوص امریکاییها - جمع شده مى‏بینند. این براى مراکز قدرت و تسلّط جهانى، خسارت کمى نیست. براى برگرداندن اوضاع به صورت قبلى چه کار کنند؟ اوایل انقلاب ناشیانه آمدند و جنگِ روبه‏رو راه انداختند؛ ولى وقتى بینى‏شان به خاک مالیده شد، فهمیدند راهش این نیست. لذا به جنگ فرهنگى متوسّل شدند. جنگ فرهنگى کار آسانى نیست؛ کار زبدگان است. لذا زبدگان مى‏نشینند فکر مى‏کنند و نسخه مى‏نویسند و متأسفانه عدّه‏اى هم در داخل همانها را رله مى‏کنند! آنها حرفهایى را مى‏زنند، عدّه‏اى هم فارسىِ آن را مى‏گویند و شکل بومى به آن حرفها مى‏دهند! باید مراقب اینها بود.
 
منظور از تهاجم فرهنگی

... من که مى‏گویم تهاجم فرهنگى، عده‏یى خیال مى‏کنند مراد من این است که مثلاً پسرى موهایش را تا این‏جا بلند کند. خیال مى‏کنند بنده با موى بلندِ تا این‏جا مخالفم. مسأله‏ى تهاجم فرهنگى این نیست. البته بى‏بندوبارى و فساد هم یکى از شاخه‏هاى تهاجم فرهنگى است؛ اما تهاجم فرهنگىِ بزرگتر این است که اینها در طول سالهاى متمادى به مغز ایرانى و باور ایرانى تزریق کردند که تو نمى‏توانى؛ باید دنباله‏رو غرب و اروپا باشى. نمى‏گذارند خودمان را باور کنیم. الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبیعى، در فیزیک و در ریاضى و غیره یک نظریه‏ى علمى داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده‏ى دنیا باشد، عده‏یى مى‏ایستند و مى‏گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه‏ى فلانى است؛ حرف شما در روان‏شناسى، مخالف با نظریه‏ى فلانى است. یعنى آن‏طورى که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، اینها به نظرات فلان دانشمند اروپایى همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این‏جاست که آن نظریات کهنه و منسوخ مى‏شود و جایش نظریات جدیدى مى‏آید؛ اما اینها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست مى‏گیرند!
 
اینها دو عیب دارند: یکى این‏که مقلدند، دوم این‏که از تحولات جدید بى‏خبرند؛ همان متن خارجى را که براى آنها تدریس کرده‏اند، مثل یک کتابِ مقدس در سینه‏ى خود نگه داشته‏اند و امروز به جوانهاى ما مى‏دهند. کشور ما مهد فلسفه است، اما براى فهم فلسفه به دیگران مراجعه مى‏کنند!
 
هرچه آن‌ها گفتند می‌شود وحی منزل!

امروز غربى‏ها یک منطقه‏ى ممنوعه‏اى در زمینه‏ى علوم انسانى به وجود آورده‏اند؛ در همه‏ى بخش‏هاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعه‏شناسى و روانشناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفه‏ى دین. یک عده آدم ضعیف‏النفس هم دلباخته‏ى اینها شده‏اند و نگاه مى‏کنند به دهن اینها که ببینند چه مى‏گویند؛ هر چه آنها گفته‏اند، برایشان مى‏شود وحى مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر داراى اقتدار علمى، در یک نقطه‏ى دنیا به یک نتیجه‏اى رسیده‏اند، این معنایش این نیست که هر آنچه که آنها فهمیده‏اند، درست است! شما به مبانى خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفه‏ى دین، هنر و ادبیات، و بسیارى از علوم انسانى دیگرى که دیگران حتى آنها را ساخته‏اند و به صورت یک علم در آورده‏اند - یعنى یک بناى علمى به آن داده‏اند - مواد آن در فرهنگ و میراث علمى، فرهنگى و دینى خود ما وجود دارد. باید یک بناى این‏چنینى و مستقل بسازیم.
 
بت پرستی مدرن!

اساتیدى هستند که فرآورده‏هاى اندیشه‏هاى غربى در علوم انسانى، بت آنهاست. در مقابل خدا مى‏گویند سجده نکنید؛ اما در مقابل بت‏ها به راحتى سجده مى‏کنند؛ دانشجوى جوان را دست او بدهى، بافت و ساخت فکرى او را همان‏طورى که متناسب با آن بت خود او است، مى‏سازد؛ این ارزشى ندارد و درست نیست. بنده به این‏طور افراد، هیچ اعتقادى ندارم. این استاد هر چه هم دانشمند باشد، وجودش نافع نیست، مضرّ است. امروز خوشبختانه ما دانشمندان جوانِ مؤمن و تحصیل‏کرده‏هاى باایمان داریم که مى‏توانند یک حرکت علمىِ فراگیر و به معناى واقعى کلمه، در عرصه‏ى علوم انسانى به وجود آورند؛ از اینها باید استفاده بشود.
 
علت رجوع ما به ترجمه

تقلید، رایج شدن و پیشرفت تقلید، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد، تقلیدى کردن علم، ترجمه گرایى در دانشگاه؛ که هر چه که آن طرف مرزها، مرزهاى غربى و کشورهاى اروپایى، گفته‏اند، ما همان را ترجمه کنیم و اگر کسى حرف زد، بگویند مخالف علم حرف مى‏زند؛ پیشرفت نیست و ما این را پیشرفت نمى‏دانیم. نه اینکه ترجمه را رد کنیم؛ من این را بارها در مجامع دانشگاهى گفته‏ام؛ نخیر، ترجمه هم خیلى خوب است؛ یاد گرفتن از دیگران خوب است؛ اما ترجمه کنیم تا بتوانیم خودمان به وجود آوریم. حرف دیگران را بفهمیم تا حرف نو به ذهن خود ما برسد؛ نه اینکه همیشه پاى حرف کهنه‏ى دیگران بمانیم. یک حرفى را در زمینه‏ى مسائل اجتماعى پنجاه، شصت سال پیش فلان نویسنده یا فیلسوف یا شبه فیلسوف فرهنگى گفته، حالا آقایى بیاید در دانشگاه، دهنش را با غرور پُر کند و همان را دوباره به عنوان حرف نو براى دانشجو بیان کند! این پیشرفت نیست؛ پسرفت است. زبان و ملى را مغشوش کردن، هویت اسلامى ملى را سلب کردن و مدل‏بازى به جاى مدل‏سازى، پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربى شدن را پیشرفت نمى‏دانیم.
منبع :
تابناک

کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
جاده های مه آلود
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

بچه مرشد!
سیب خیال
****شهرستان بجنورد****
سیمرغ
عشق الهی
آخرین اطلاعات بروز شده
هـم انـدیشی دینـی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
نسیم یاران
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
xXx عکسدونی xXx
همه چی از هر جا
دانشجوی سیاسی
در حسرت شهادت
هستی مامان
بچه های خاکریز
از فرش تا عرش
جامع ترین وبلاگ خبری
مقاله های تربیتی
Sea of Love
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
زازران همراه اخر
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
هامون و تفتان
داستان زندگی من
دهاتی
دنیا همیشه قشنگه!
عاشق امام زمان
وبلاگ شمیم انتظار
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
امین نورا ( پسر سیستان )
عشق طلاست
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بازی دل
زیباترین
خفن سرا
فانوس
در تمنای وصال
دوستانه
موعود

موسیقی وبلاگ