در شب شهادت سلطان سریر ارتضا حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف و التهیة و الثناء بر آن شدیم تا به رسم مالوف حسینهای مجازی به امید و رجای لطف آل الله علیهم السلام در رجانیوز برپا کنیم و آن را لبریز از عطر روحبخش رئوف آل فاطمه علیه السلام نماییم. حریم تنها امامی که ایرانیان برای سیر در سرایش نیاز به گذرنامه ندارند! نه ما که ملجأ و پناه پدران و مادران و اجدادمان بوده تا داشته و نداشتهشان را با امام مهربانشان در میان بگذارند، آن زمان با که شور و شوق توش سفر بسته و عازم مشهد باصفایش میشدند.
آنچه که در ادامه آمده است، برشی کوتاه از بخشهای مختلف زندگانی شریف امام رضا علیه السلام و روایاتی از وجود آن بزرگوار است که همراه با فیلم و صوت شعرخوانی و روضهخوانی تقدیم خوانندگان میشود:
فیلم/ تعویض ضریح مضجع شریف علی بن موسی الرضا علیه آلاف و التهیة و الثنا
برای دانلود فیلم اینجا کلیک کنید
سوگنامه امام رضا علیه السلام
در گزارشهای رسیده، دو سبب برای شهادت امام رضا علیه السلام ذکر شده است.
گزارش اول: آب انار مسموم
عبد اللَّه بن بشیر نقل میکند: مأمون به من دستور داد تا ناخنهایم را بیش از حد معمول بلند کنم و در این مورد به کسی هم چیزی نگویم. من نیز چنان کردم. روزی مرا خواست و چیزى شبیه به تمر هندى به من داد و گفت: این را با دو دست خود خوب بمال و ورز بده. من نیز چنان کردم. سپس برخاست و مرا تنها گذاشت و نزد حضرت رضا علیه السلام رفت و گفت: حال شما چگونه است؟ فرمود: امیدوارم امروز بهتر شوم، مأمون گفت: من نیز بحمداللَّه امروز خوبم. سپس مامون پرسید: آیا امروز پرستاران و خدمتگزاران خدمت شما رسیده اند؟ حضرت فرمود: نه. مأمون قیافهای خشمناک به خود گرفت و بر سر خادمان خود فریاد زد (که چرا رسیدگى به حال آن حضرت نکردهاند.) بعد هم گفت: همین الآن آب انار را بگیر و بخور که براى رفع این بیمارى چارهای جز خوردن آن نیست. عبداللَّه بن بشیر میگوید: مأمون به من گفت که براى ما انار بیاور. من هم آوردم. بعد مأمون رو کرد به من و گفت: با دست خود آن را فشار بده و آبش را بگیر. من هم این کار را کردم. مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت رضا علیه السلام خورانید و همان باعث شهادت حضرتش شد. ایشان پس از نوشیدن آن آب انار مسمومی که مأمون به او نوشانید دو روز بیشتر زنده نبودند. (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 270)
گزارش دوم: انگور آغشته به سَمّ
از محمد بن جَهْم نقل شده که امام رضا علیه السلام به انگور علاقه مند بود. [زمانی که مأمون آهنگ قتل او را کرد] مقدارى انگور براى آن حضرت تهیه کردند و چند روز با سوزنهاى زهر آلود که به کاری ترین زهرها آلوده شده بودند حبههای آن را آلوده به سمّ کردند. آنگاه آنها را حضور امام رضا علیه السلام آوردند. حضرت رضا علیه السلام پس از تناول انگور زهر آلود رنجور شده و بدین وسیله به شهادت رسید. (همان ص270-271)
اباصلت هروی میگوید: وقتی مأمون از محضر امام علیه السلام خارج شد، من داخل شدم. همین که حضرت مرا دید به من فرمود: " یَا أَبَا الصَّلْتِ قَدْ فَعَلُوهَا"؛ اباصلت! بالاخره کارخودشان را کردند. اباصلت میگوید: بعد از این جمله شنیدم که حضرت شروع به حمد و ستایش الهی کرد. (همان ص 270)
مراسم و محل دفن آن حضرت
شیخ مفید(ره) مینویسد: پس از شهادت امام رضا علیه السلام؛ مأمون یک شبانه روز خبر شهادت ایشان را مخفی کرد. بعد از آن سراغ محمد بن جعفر (عموی آن حضرت) و جماعتی از آل ابی طالب که در خراسان بودند فرستاد. چون حاضر شدند خبر رحلت آن حضرت را به ایشان داد و شروع به گریستن کرد. مأمون خود را بسیار بی تاب نشان داد.
او جنازه آن بزرگوار را صحیح و سالم نشان ایشان داد و آنگاه خطاب به آن جسد مطهر کرده گفت: اى برادر بر من دشوار است تو را در این حال ببینم. من آرزو داشتم که پیش از تو بمیرم (و تو جانشین من باشى) ولى خدا نخواست. سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده کفن و حنوط کنند و خود جنازه را برداشت و به همین جایى که اکنون حضرت مدفون است آورد و به خاک سپرد.
همین محل در آن زمان، خانه حمید بن قحطبه بود که در دهى از شهر طوس به نام سناباد (نزدیکى نوقان) قرار داشت. قبر هارون الرشید (پدر مأمون) هم همان جا بود. قبر شریف حضرت رضا علیه السّلام رو به قبله و جلوتر از قبر هارون قرار گرفته است. (همان ص 271)
پنج روایت از امام رضا علیه السلام
حجاب خدا
در باب 36 توحید صدوق که باب الرد على الثنویه و الزنادقه است، روایت شده است که:
"دخل رجل من الزنادقه على الرضاعلیه السلام - مردى از زنادقه نزد حضرت رضا علیه السلام آمد، تا این که گوید- قال الرجل: فلم احتجب؟ فقال ابوالحسن علیه السلام: ان الاحتجاج عن الخلق لکثره ذنوبهم..."
آن مرد مىپرسد که چرا خدا از خلق پوشیده است؟
امام فرمود: گناهانشان حجابند.
شیخ اجل سعدى گوید:
سعدى! حجاب نیست، تو آیینه پاک دار
زنگار خورده چون بنماید جمال دوست؟
به غم ما غمگین باش ؛ در شادى ما شاد!
در حدیث زیان بن شبیب از امام رضا علیه السلام نقل است که آن حضرت فرمود: "اى پسر شبیب! اگر مىخواهى که به درجات اعلاى بهشت رسى، با ما باش! به غم ما غمگین باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولایت ما! که هر کس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت با آن محشورش کند."
شبى در حشر و معاد خود فکر مى کردم و به نامه اعمال خویش نظر مى افکندم و این که چگونه به اعمالم رسیدگى خواهد شد که دیدم چیزى لازمه نفسم شده، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت کردم دیدم کتابى خطى است که آن را به شدت دوست دارم. در این وقت این حدیث را به یاد آوردم که هر کس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور میشود. کتاب هم مانند سنگ، از جمادات است و از این جهت با آن فرقى ندارد.
اوهام قلوب بزرگ تر از دیدگان چشم است
کلینى در باب "ابطال الرویة" از کتاب کافى، از محمد بن یحیى و او از احمد بن محمد از ابى هاشم جعفرى از امام رضا علیه السلام نقل مىکند که از آن حضرت درباره خدا پرسیدم که آیا به وصف در مى آید؟ فرمود: آیا قرآن نخوانده اى؟ گفتم: آرى! خوانده ام.
فرمود: این آیه را نخواندهاى که مى فرماید: "لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار" گفتم: چرا خواندهام. فرمود: مىدانید ابصار یعنى چه؟ گفتم: آرى. فرمود: یعنى چه؟ گفتم: ابصار دیدگان (دیدن چشمان) فرمود: اوهام قلوب بزرگتر از دیدگان چشم است. پس اوهام نمىتوانند او را درک کنند، ولى او اوهام را درک مىکند.
قیاس احادیث با قرآن
حسن بن جهم از امام صادق علیه السلام نقل مىکند و مرحوم فیض قدس سره آن را در باب اختلاف حدیث و حکم در کتاب وافى آورده است راوى مىگوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم روایتهاى مختلفى از شما به ما مىرسد، ما چه کار کنیم؟ آن حضرت فرمودند: هر روایتى که از ما به شما رسید، با قرآن و احادیث ما مقایسه کنید؛ اگر به آن دو شباهت داشت، راست است و اگر شباهت نداشت، دروغ است و آنرا نگفتهایم.
فتواى تحریم خمر در قرآن
از على بن یقطین، روایت مى کند که مهدى عباسى از امام ابوالحسن علیه السلام پرسید آیا حرمت شرب خمر در کتاب خداى تعالى ذکر شده است؟ زیرا مردم تنها مىدانند که از آن نهى شده لیکن نمىدانند که آیا تحریم نیز شده است یا نه! حضرت فرمود: خمر در کتاب خداى تعالى نیز تحریم شده است. مهدى عرض کرد: یا اباالحسن! این حرمت در کجاى قرآن ذکر شده است؟ حضرت فرمود: در آنجا که خداوند متعال مى فرماید: "قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ"
وقتى خداوند مى فرماید که ما ظهر منها، مقصود زناى علنى و پرچمهایى است که فاجران براى زنان بدکار در جاهلیت در بالاى خانه نصب مىکرده اند و قول خداوند متعال که مى فرماید و ما بطن، یعنى زن پدر؛ زیرا پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله چون پدر وفات مىکرد، پسرش که از آن زن نبود او را به ازدواج خویش در مىآورد. پس خداى تعالى این عمل را تحریم فرمود. مقصود از الاثم، همان خمر است که خداى تعالى در جاى دیگرى مى فرماید: "یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ" پس، اثم در کتاب خداوند، خمر و قمار است و همان طور که خود فرموده، گناهشان بسى بزرگتر است. پس مهدى مرا گفت: اى على بن یقطین! این فتوایى هاشمى است. من نیز بدو گفتم: راست گفتى اى امیر مؤمنان! و حمد خدایى را که این علم را از شما اهل بیت دور نساخت! به خدا قسم، هنوز چیزى نگذشته بود که مهدى خطاب به من گفت: راست گفتى، اى رافضى!
منبع: فضایل و سیره چهارده معصوم در اثار علامه حسن زاده آملی
سخنرانی مکتوب
نقش تاریخی هجرت امام رضا علیهالسلام به ایران در تشکیل جغرافیای جدید تشیع
حجتالاسلام والمسلمین سید مهدی میرباقری
مهاجرت وجود مقدس امام رضاعلیه السلام به ایران، حاوی مسایل مهمی است که توجه به آنها دید تاریخی ژرفی به ما میدهد. اول اینکه این هجرت، کاملاً آگاهانه بود و حضرت علیهالسلام میدانستند که آثار هجرتشان چیست و چه پیامدی خواهد داشت و آنچه ما میبینیم تنها گوشهای از آن چیزی است که امام رضا علیهالسلام میدیدند و تا زمان ظهور اتفاق خواهد افتاد!
یکی از نمونههای آثار مهاجرت امام رضاعلیهالسلام، جابهجایی مرز جغرافیای شیعه است. وقتی حضرت علیهالسلام به ایران تشریف آوردند تشیع را با خود جابجا کردند و شیعه دارای کانون جغرافیایی شد. امّتی که در یک نقطه تمرکز جغرافیایی ندارد، بسیاری از امکانات اجتماعی را از دست میدهد؛ این هجرت غالب شیعیان را در ایران متمرکز کرد. در ادامه کمکم با فروپاشی عبّاسیان، دولت پادشاهی شیعی با زمامداری صفویه آغاز شد. بنابراین، شیعه به نقطهای رسید که از فرهنگ مدوّن، کانون جغرافیایی مقتدر و روحانیّت متمرکز برخوردار شد. سپس حرکتی اجتماعی برای بنیانگذاری دولت دینی و حاکمیت شکل گرفت که در نهایت نیز به وسیله مرجعی مورد وفاق همچون امام خمینی (ره)، به سرانجام رسید و شیعه، نظام پیدا کرد. اکنون در این مرحله از تاریخ میتوان ادّعا کرد که جریان تشیّع، جریانِ هدایت شده است: «انا غیرمهملین لمراعاتکم و لاناسین لذکرکم و لولا ذلک لنزل بکم اللأواء و اصطلکم الاعداء».
اینکه در مهاجرت به طرف امام رضا علیهالسلام بسیار تأکید شده است و در زمره هدایتهای تاریخی است؛ باید در همین راستا تحلیل و تبیین شود.
هجرت امامزادگان ادامه هجرت امام رضا علیه السلام بود
از سوی دیگر، بر اساس برخی نقلها، امام رضاعلیهالسلام بعد از هجرت خودشان امامزادگان را نیز دعوت کردند؛ یعنی هجرت امامزادهها، ادامه مهاجرت امام رضاعلیهالسلام است. جامعه شیعه و فرهنگ تشیع، گرد امامزادهها شکل میگیرد. این همان چیزی است که برخی در بحث جامعهشناسی، هنگام مطالعه جامعههای شیعی اذعان میکنند که «جوامع شیعی جوامعی هستند که گرد امامزادههایشان شکل گرفتهاند و فرهنگ و هویت آنها متأثر از امامزادههاست»! در دورترین روستاهای ایران امامزادههایی وجود دارد که اصلاً دین مردم آن روستاها به آن امامزاده بستگی دارد؛ و اگر این امامزادهها نبودند تاریخ دینداری مردم عوض میشد. در واقع، محور حفظ تشیع، همین امامزادهها هستند و فرهنگ شیعی چه در گذشته و چه در حال، به وسیله آنها حفظ میشود.
اگر آدمی در دوره کهنسالی و میانسالی هم باشد، چنانچه رگههایی از محبت این امامزادهها در روحش نقش بسته باشد، نمیتواند از آنها جدا شود. به هر ترتیب، این امر نیز، یکی از آثار هجرت امام رضا علیهالسلام بوده که اثر عمیقی بر فرهنگ جامعه ما بر جای گذشته است.
تحلیل واقع بینانه از هجرت حضرت معصومه سلام الله علیها
تلقی ما در خصوص هجرت حضرت معصومه سلام الله علیها نیز نباید تلقی منفعلانهای باشد؛ مثل اینکه گفته شود: ایشان برای برادرشان دلتنگ شده بودند و به قصد دیدار برادر هجرت کردند ولی در بین راه مریض شده و رحلت فرمودند و موفق به دیدار برادر نشدند! البته این هم امر مهمی است ولی هدف از این هجرت را هم باید بیش از این مطلب، تفسیر کرد. حرکت ایشان را هم باید یک حرکت آگاهانه، از سر یک بصیرت و احتمالاً با یک برنامهریزی دقیق تاریخی دانست؛ حضرت معصومه سلام الله علیها میآیند و در قم مدفون میشوند تا اتفاقات خاصی را رقم بزنند. گرچه این کار برای ایشان سخت و سنگین است ولی با آمدن خودشان، به جابهجایی در قطب معنویت کمک کردهاند. آمدن ایشان به قم منشأ پیدایش خیرات عظیمی در عالم بوده است؛ یعنی همانگونه که آمدن امام رضاعلیهالسلام به ایران یک جابهجایی در جغرافیای عالم اسلام به وجود آورده، تشیع به ایران منتقل شده و محور خاصی پیدا کرده و از اینجا به دنیا منتشر میشود، حضور حضرت معصومه سلام الله علیها در قم هم، تحولات عظیمی را با خود به همراه آورد است و آن حضرت سلام الله علیها در حرکت خود همه این عواقب را میدیدهاند.
البته ممکن است این جریانات تصادفی به نظر بیاید، ولی انسان بصیر و دارای فلسفه تاریخ اسلامی، دقیقاً یک جریان رو به پیش را مشاهده میکند، تا جایی که امروزه میبینیم اسلام شیعی که اسلام ناب است، به یکی از قطبهای فرهنگی مهم و به یکی از کانونهای تأثیرگذار در فرهنگ جهان تبدیل شده است، به طوری که فرهنگ جهانی از شیعه الهام میگیرد. دشمنان نیز مستقیم و غیرمستقیم به این واقعیت اقرار میکنند. میبینید وقتی رئیس جمهور ما به کشورهای آفریقایی میرود، بیش از شخصیتهای سیاسی خودشان از او استقبال میکنند! این امر را نمیتوان صرفاً یک جوشش سیاسی دانست، بلکه یک جوشش عمیق معنوی است که گاهی چهرهی سیاسی به خود میگیرد. این جوشش عمیق و متراکم معنوی که از ایران بر میخیزد از مدیریت تاریخی اهل بیت عصمت و طهارت علیهالسلام جان میگیرد.
برای دیدن تصاویر ناب و دیده نشده از حرم امام رضا علیهالسلام کلیک کنید
مناظره امام رضاعلیهالسلام با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی
یکی از نکات برجسته زندگانی حضرت رضا علیه السلام مناظرات ایشان با بزرگان یهود و مسیحیت بود که در آن حضرت در باره موضوعاتی چون اثبات نبوت پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله، نقد الوهیت حضرت عیسی علیه السلام و نفی این همانی اناجیل کنونی و انجیل اصلی به کتاب مقدس خود یهود و مسیحیان استناد کرده است.
مناظره خواندنی امام رضاعلیهالسلام با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی در ادامه آمده است:
هنگامی که علی بن موسی الرضا علیهالسلام وارد بر مأمون شد. او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و رؤسای صائبین و هربز اکبر (پیشوای بزرگ زردشتیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.
هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام علیهالسلام را در انظار مردم پایین بیاورد، به گمان اینکه امام علیهالسلام تنها به مسائل سادهای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بیبهره است.
این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر علیهالسلام است. او از فرزندان فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبر ما، و فرزند علی بن ابیطالب علیهالسلام است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.
جاثلیق گفت:ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم که (با او قدر مشترکی ندارم) او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاوردهام.
در اینجا امام علیهالسلام شروع به سخن کرد و فرمود: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟
جاثلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد.
امام علیهالسلام فرمود: هرچه میخواهی بپرس و جوابش رو بشنو.
جاثلیق: درباره نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام علیهالسلام: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند، اعتراف میکنم و به نبوت (آن) عیسی که اقرار به نبوت محمد صلی الله و علیه و آله و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!
جاثلیق: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمیکنی؟
امام علیهالسلام: آری.
جاثلیق: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمیشمارند بر نبوت محمد صلی الله و علیه و آله اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.
امام علیهالسلام: هم اکنون انصاف را رعایت کردیای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح، عیسی بن مریم مقدم بود میپذیری؟
جاثلیق: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟
امام علیهالسلام: درباره "یوحنای" دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!
امام علیهالسلام: تو را سوگند میدهم آیا انجیل این سخن را بیان میکنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام علیهالسلام: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد صلی الله و علیه و آله و اهل بیتش و امتش در آنها است، تلاوت کند آیا ایمان به او میآوری؟
جاثلیق: بسیار خوب است.
امام علیهالسلام به نسطاس فرمود: آیا سفر سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.
سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ یهودیان) رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را میخوانی؟ گفت آری به جان خودم سوگند. فرمود سِفرِ سوم را بر گیر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام علیهالسلام سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبرصلی الله و علیه و آله رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود:ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق: آری.
سپس امام علیهالسلام نام پیامبر صلی الله و علیه و آله و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد؛ سپس افزود: ای نصرانی! چه میگویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه میگوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کردهای و کافر شده ای.
جاثلیق: من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است، انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم.
امام علیهالسلام: همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمود: ای جاثلیق هر سوالی میخواهی بکن.
جاثلیق: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام علیهالسلام: از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. (اما علمای نصاری سه نفر بودند، یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.)
سپس فرمود:ای نصرانی! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند!
جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی.
امام علیهالسلام: مگر چه شده؟
جاثلیق: به خاطر اینکه میگویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را (به طور کامل) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود.
امام علیهالسلام: برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟!
جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود)
امام علیهالسلام:ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.
جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ میگویم.
امام علیهالسلام: تو انکار میکنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار میکنم، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.
امام علیهالسلام: حضرت الیسع نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه میرفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقبل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود:ای راس الجالوت، آیا اینها را در تورات مییابی که بخت النصر اسیران بنی اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمیکنند.
راس الجالوت: ما این را شنیده ایم و میدانیم.
امام علیهالسلام: راست میگویی، سپس افزود:ای یهودی این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد، مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم، اگر به خاطر اینگونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید باید « الیسع و حزقیل » را نیز معبود خویش بشمارید. زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههای اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی توانی این حقایق را انکار کنی، زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفتهاند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.
جاثلیق پاسخی نداشت بدهد، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام علیهالسلام در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن بخوبی آگاهم. فرمود: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام (ص)) گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.
امام علیهالسلام افزود:ای نصرانی، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم میروم و "بارقلیطا" (مقصود ازپارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد صلی الله و علیه و آله است و این پیشگویی در انجیل یوحنا در ابواب 14و 15 و 16 وارد شده است.) میآید و درباره من شهادت بهحق میدهد. (آنگونه که من درباره او شهادت داده ام) و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟
جاثلیق: آنچه را از انجیل میگویی ما به آن معترفیم.
سپس امام علیهالسلام سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن بوسیاه چهار نفر: مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند (انجیلهایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است)، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود ؛ به گونهای که هیچ راه فرار نداشت. لذا هنگامی که امام علیهالسلام بار دیگر به او فرمود:ای جاثلیق، هر چه میخواهی سوال کن، او از هرگونه سوالی خود داری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد. (کتاب سیره پیشوایان –مهدی پیشوایی)
شاعر نمود و صف تو صد فیلسوف را
این آفتاب شرقی بی کسوف را
ای ماه سجده آر و بسوزان خسوف را
"لا تقربواالصلوه" بخوان و به هم بزن
این مستی بهم زده نظم صفوف را
نقاره ها به رقص کشاند اهل زهد را
شاعر نمود و صف تو صد فیلسوف را
می ترسم از صفای حرم با خبر شود
حاجی و نیمه کاره گذارد وقوف را
این واژه ها کم اند برای سرودنت
باید خودم بچینم از اول حروف را
روح القدس بیا بنشین شاعری کنیم
خورشید چشمهای امام رئوف را
محمد مهدی سیار