به گزارش رجانیوز، مستغاثی در این نوشته به سفر پائولو کوییلو به ایران در دوره وزارت مهاجرانی و استقبال وزیر وقت فرهنگ از او در فرودگاه اشاره کرده و نگاه کوییلو درباره ایرانیان و نظام ایران را مرور میکند:
شاید برای کسانی که خواننده ترجمه های آثار پائولو کوییلو در ایران هستند، نام آرش حجازی، آشنا باشد. همان مترجم انحصاری داستان های نویسنده برزیلی و دارای مجوز رسمی از شخص کوییلو برای این ترجمه ها (که این مجوز را همراه دستخط پائولو کوییلو در مقدمه اغلب کتابهایی که از وی ترجمه و انتشار داده، درج کرده است) و البته از مؤسسین انتشارات کاروان. (از راست: آرش حجازی، پائولو کوییلو و عطاالله مهاجرانی)
اما یک گروه دیگر نیز با نام آرش حجازی آشنا هستند (که البته گروه وسیع تری را تشکیل می دهند) همان گروهی که به دلایل مختلف بیش از یک سال است، ماجرای قتل مشکوک زنی به نام ندا آقا سلطان را تعقیب می کنند. بله آرش حجازی همان به اصطلاح پزشکی است که ظاهراً چند روز پیش از حادثه مرگ ندا آقا سلطان به ایران آمده و در لحظه اصابت گلوله به آن زن، گویا در چند قدمی او قرار داشته و اصلی ترین شاهد ماجرا بوده و بعد هم به ادعای خودش برای نجات ندا از مرگ تلاشهایی به خرج داده که پس از لحظاتی با اطمینان یافتن از مرگ وی دست از آن تلاش ها کشیده و از صحنه خارج شده است! (تحقیقات بعدی و از جمله صحبت های استاد موسیقی ندا آقا سلطان معلوم کرد که وی در آن صحنه فوت نکرده، همچنان زنده بوده و پس از انتقال با اتومبیل و در بیمارستان دار فانی را وداع گفته است!)
دو روز بعد چهره همین جناب آرش حجازی بر صفحه تلویزیون شبکه های مختلف تلویزیونی خارج کشور مشاهده شد (سرعت ایشان در خروج از کشور هنوز مورد بحث محافل مختلف است!) که در مصاحبه های متعدد حرف هایی زد (از جمله اصابت گلوله به ندا از جلو، یا برخورد گلوله به آئورت او و یا نحوه تشریح صحنه و...) که نادرستی اکثر آنها توسط تحقیقات انجام شده یا صحبتهای سایر شاهدان ماجرا و یا حتی حرف های بعدی خودش معلوم شد.
بگذریم، اما چند درصد از خوانندگان ترجمه های آرش حجازی از آثار پائولو کوییلو می دانستند، وی همان کسی است که در ماجرای قتل ندا آقا سلطان حضور داشته است؟ و برعکس، یعنی چند درصد از خیل آدم هایی که قضیه قتل ندا آقا سلطان را تعقیب کردند، می دانستند (یا به این موضوع اهمیت دادند) آرش حجازی یعنی کسی که ظاهراً خود را مطلعترین و نزدیکترین فرد نسبت به حادثه مذکور قلمداد کرده، مترجم و ناشر رسمی آثار پائولو کوییلو بوده است؟ این درحالی است که تقریباً تمامی شبکه های خارجی انعکاس دهنده مصاحبه های آرش حجازی به مترجمی وی و ارتباطش با پائولو کوییلو کمترین اشاره را داشته و یا اصلاً به آن توجهی نشان ندادند! (یا نگارنده و خیلی های دیگر نشنیدند؟!) این درحالی است که این شبکه ها معمولاً کمترین و بی اهمیت ترین فعالیت ادبی و هنری سوژه هایشان را به کوس و کرنا می زنند ولی درمورد آرش حجازی منحصراً به اینکه وی پزشک بوده و در صحنه حضور داشته، پرداختند!
اما با اینکه پائولو کوییلو شاید چهره آشنایی برای بسیاری از خوانندگانش در ایران باشد، بد نیست براساس اسناد و مدارک موجود (از جمله زندگینامه رسمی و مصاحبه هایش)، بعضی ناگفته ها درباره وی بازگو شود و افکارش اندکی تحلیل شود، تا بلکه مقصود حقیر از این مطلب حاصل آید.
پائولو کوییلو از همان دوران نوجوانی نسبت به دین و مذهب، دچار تنفر شد و به دلائل اختلالات روانی در سن 17 سالگی دو بار در بیمارستان روانی ریودو ژانیرو بستری شد که برای درمانش به کررات از شوک الکتریکی استفاده کردند.
پائولو کوئیلو پس از رهایی از بیمارستان به یک گروه تئاتر پیوست و کارهای پراکنده ای در مطبوعات انجام داد. تماشاگران اغلب نمایشهایی که گروه وی انجام می دادند، محتوای آن تئاترها را کاملا ضد اخلاقی و مروج فساد و... خواندند. در پی آن، پدر کوئیلو، بهدلیل حالات اسکیزوفرنیک، او را برای سومین بار در بیمارستان روانی بستری کرد. کوئیلو مدتی از دارو استفاده کرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روی آورد. وی مدت پنج سال به مواد مخدر و توهمزا به شدت معتاد بود. او ابتدا کوکائین و سپس مواد روان گردان و پیوت و مسکالین و ماری جوانا و برخی دیگر از مواد افیونی را مصرف می کرد. همچنین به شدت به مشروبات الکلی معتاد بوده و همچنان معتاد است و مدتی هم در جنبش هیپی گری برزیل سر کرد. شاید از همین روست که اگرچه در آثارش به شدت مدعی عشق و عاشقی است اما تنها تجربیاتش از عشق و عاشقی، 3 بار ازدواج ناموفق بوده است!
پائولو کوییلو چندی هم در زندان به سر برد، چراکه به همراه دوست آهنگسازش رائول، اقدام به چاپ مجموعه داستانهای کمدی سکسی به نام کرینگها کرد و آفرینش این آثار را راهی برای رسیدن انسانها به آزادی می دانست.
تاثیر استفاده از مواد مخدر و توهم زا و مشروبات الکلی در آثار کوئیلو به وضوح نمایان است. همچنین تاثیر نگرش مارکسیستی نیز در نوشتههایش هویداست. (او مدتی هم در دهه 60 شیفته افکار کارل مارکس و انگلس و ارنستو چه گوارا بود). دربارهی نگاه او به خدا و معاد و وحی دقت زیادی لازم است. او خدایی را ترسیم می کند که چون خدای تورات، گناه می کند و از کرده خود پشیمان می شود! در زمینه وحی و پیامبری، در رمان "کوه پنجم" با اثر پذیری از کتاب عهد قدیم ایلیای نبی کافر می شود و خشم ونفرت خود را آشکار می کند.
یکی از وجوه تفکرات به اصطلاح عرفانی کوییلو، جانشین کردن "احساس خوب" به جای "معیار اخلاقی" است. درحالی که به باور روانشناسان، ممکن است پدیده هایی در لحظه به انسان، احساس خوبی بدهند ولی پیامدهای تباهی آوری داشته باشند. حتی فیلسوفان نهیلیسم مانند "اپیکور"، وقتی از لذت ها صحبت می کنند، صراحتا از دنباله روی هر لذتی که احساس خوبی نتیجه اش است، نهی می کنند. یعنی معیار کوییلو حتی از زاویه نگاه نهیلیسم غربی نیز قابل پذیرش نیست.
ویژگی دیگر شبه عرفان کوییلو آن است که بدون توجه به جهت و هدف و غایت، بر هیجان تاکید دارد، چون ملال زندگی اومانیستی را می بیند. اما اینکه این هیجان از کجا می آید و چه غایت و نهایتی دارد، معلوم نیست و روانشناسان براین باورند که چنین ابهامی می تواند انسان را به ورطه فاجعه بارترین مفاسداجتماعی و اخلاقی بغلتاند.
آثار و اندیشه های پائولو کوییلو، اساساً شریعت گریز بوده و او سعی دارد از طریق ادبیات، این نوع تفکر را اشاعه دهد، اگرچه برخی از ناقدان ادبی، وی را حتی نویسنده ادبی نیز نمی دانند، از آن رو که عرفان توده ای را ترویج می کند. عرفانی که می گوید در آن رسیدن به مقصد آسان است و خداوند اشتباهات انسان را می بخشد، همانگونه که انسان اشتباههای خدا را می بخشد! یعنی کوییلو خدایی را ترسیم می کند که چون خدای تورات، (نعوذ بالله) گناه می کند و از کرده خود پشیمان می شود!
از همین رو برخی از صاحب نظران، پائولو کوییلو را متعلق به نوعی از جریان معنویت منسوخ اومانیستی می دانند که به شدت مورد توجه نظام سلطه بوده وتوسط رسانه های وابسته تبلیغ و ترویج می شود. معنویتی که فاقد شریعت است و بر آموزه های مسیحیت یهودی شده (یا همان صهیونیسم مسیحی) تأکید دارد و از همین رو بیشتر مورد عنایت نظام سلطه است تا در مقابل موج بیداری اسلامی قرار گیرد. شاید از همین رو، وی از اعضای دائم کنفرانس (داووس Davos)) به شمار می آید که هر سال با حضور شخصیت های مهم سیاسی و اقتصادی قدرت های غربی و کشورهای پیرامونی تشکیل می شود. سخنرانی پائولو کوییلو در همین کنفرانس داووس به سال 2001 و در جمع سرمایه داران بزرگ درباره نوع عرفانی که ترویج می کند، باعث شد تا شیمون پرز (از سران صهیونیسم و نخست وزیر سابق اسراییل) از وی تجلیل به عمل آورده و بگوید:
«معنویتی که شما مبلغ آن هستید، در خاورمیانه برای ما بسیار مفید است و ما بدین شیوه می توانیم با تروریسم مقابله کرده و صلح و آرامش یهودیان را در کشور خود حکمفرما کنیم...»
اگرچه رابطه پائولو کوییلو و کانون های صهیونیستی بسیار مستحکم تر از این بوده است. خود وی در مصاحبه ای که در 19 دسامبر 2007 با نشریه "فوکوس مونیخ" انجام داد، به رابطه گسترده اش با این محافل اشاره کرد. کوییلو در آن مصاحبه گفت:
«برای 10 سال است که عضو مرکز شیمون پرز برای صلح (Shimon Perez Center for Peace) هستم. این نهادی است که به خود آقای پرز مربوط است و تلاش هایی که برای برقراری صلح در خاورمیانه انجام می شود را سازمان می دهد..."! (لابد از نظر جناب کوییلو جنایات جنگی اسراییل در قانا و غزه و لبنان هم از همین نوع تلاش های برای صلح به شمار می آید!)
پائولو کوییلو پیش از این نیز به دعوت نخست وزیر رژیم صهیونیستی، به عضویت بنیاد شورای مدیران بنیاد پرز (Governors" Council of the Peres Foundation) درآمده بود و از همین رو هم در یکی از سفرهایش از دست شیمون پرز به خاطر خدماتش به عالم ادبیات و عرفان، جایزه دریافت کرد! در همان مراسم، شیمون پرز آرزو کرده بود که آثار کوییلو در تمام دنیا منتشر شده و بیشترین مخاطب را داشته باشد.
بنابر آماری که از سوی برخی مراکز انتشاراتی غرب ارائه شده، انتشار آثار کوییلو پس از "کتاب مقدس" بیشترین هزینه و سرمایه را در دنیا به خود اختصاص داده و به همین دلیل از گسترده ترین چاپ و توزیع جهانی برخوردار بوده است! شاید از همین رو در اواسط دهه 70 در ایران نیز، یک موسسه انتشاراتی با نام "کاروان" برای چاپ و نشر کتاب های پائولو کوییلو تاسیس شد که یکی از اصلیترین موسسین آن، آرش حجازی بود. به نوشته وب سایت خود کوییلو، وی اولین نویسندهای بود که در سالهای پس از انقلاب، حقوق ترجمه و انتشار آثارش را واگذار کرد و حق التالیف گرفت و نخستین نویسنده غیر مسلمان بود که پس از انقلاب و در سال 1379 به ایران مسافرت کرد و مورد استقبال برخی مسئولین فرهنگی ایرانی از جمله وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی ( عطاالله مهاجرانی) قرار گرفت!
پائولو کوییلو در مصاحبه با نشریه "فرانکفورتر روندشائوی" آلمان در تاریخ 7 ژوییه 2000، مطالبی را گفته است که اشاره به آنها شاید برخی از اهداف سفر وی به ایران را روشن گرداند.
کوئلیو ضمن اظهار شگفتی از استقبال دولتی در فرودگاه مهرآباد، به طور ضمنی فرهنگ ایرانیان را کهنه معرفی کرده و به صورت تحقیرآمیز می گوید:
«آغوش آنها به سوی تازگی گشوده بود و همان هنگام، کم کم توانستم درکشان کنم. ایرانیان مشتاق شنیدن نظرات دیگران بودند. در سفر ده روزهام به تهران، بارها و بارها با این حقیقت روبهرو شدم که ایران به سوی گفت و گو گام برمیدارد»!
وی در ادامه مصاحبه اش، وضعیت ایران را فضایی مملو از خفقان و دیکتاتوری معرفی کرده و از روشنفکرانی که در ایران بر علیه نظام جنگیده اند! (افرادی مانند اکبر گنجی، سروش و...که اینک در سازمان ها و مؤسسات صهیونیستی علیه ایران فعالیت دارند) حمایت خود را اعلام کرده و دلیل خود را از سفر به ایران حمایت از موفقیت های نسبی آنان اعلام می کند.
او می گوید: «...سالها بود که نومیدانه امیدوار بودم به ایران بیایم. اما نمیشد... نباید از یاد ببریم که در ایران، روشنفکران بسیاری، نومیدانه برای یک آزادی فرهنگی جنگیدهاند و مایل به تبادل عقاید هستند. برخی از این روشنفکران بازداشت شده یا به قتل رسیدهاند.... پیش از سفر، در طول سفر و بعد از سفر خود، از ماجرای ممنوع شدن انتشار چندین روزنامه در ایران آگاه شدم. روشنفکران و نویسندگان تهدید شدند، بازداشت شدند یا کشته شدند. اما موفق شدند درهای ایران را از لحاظ فرهنگی بگشایند و موفقیت آنها به حمایت ما نیز احتیاج دارد. دلیل سفر من به ایران این بود...»
از آن پس کتاب های پائولو کوییلو به نحو وسیعی در ایران ترجمه و به اشکال گوناگون و با کمترین قیمت توسط همین انتشارات کاروان و با حمایت های یارانه ای مسئولین وقت وزارت ارشاد چاپ و توزیع شد، به طوری که خود کوییلو در همان مصاحبه سال 2007 با "فوکوس مونیخ" می گوید:
«...دو کشوری که کتاب های من بیشترین خواننده را دارد، ایران و اسراییل است و این نشان می دهد که همه چیز از دست نرفته است...»
و یکی از عوامل مهم این اتفاق، آرش حجازی نام دارد که دومین عامل شهرت بین المللی او، ماجرای قتل ندا آقا سلطان است که حجازی خود را اصلی ترین و نزدیکترین فرد آن حادثه می داند. ماجرایی که تقریباً بیش از کتاب های پائولو کوییلو، در بوق رسانه های وابسته به محافل نظام سلطه جهانی قرار گرفت تا به قول شیمون پرز، شاید بخشی از مشکل آنها (در اینجا هژمونی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی؟) را در خاورمیانه حل کرده و باعث شود صلح و آرامش بیشتری برای اشغالگران صهیونیست فراهم آید!