آل یا زائو ترسان موجودی خیالی و افسانه ای و یکی از موجودات اهریمنی است که به زن تازه آسیب زده و به وی آزار می رساند.
در باورهای سنتی، نقش آلها در تولید مثل انسانهاست به همین دلیل در همه باورها و فرهنگ ها نشانه ای از این موجود اهریمنی است اما ریشه اصلی آل به اساطیر یهودی باز می گردد.
در داستان های یهودی، آلها قلب و شش زن درحال زایمان، زن آبستن و زن تازه زایمان کرده را میدزدند وسبب مرگ او میشوند. آنها همچنین با آسیب رساندن به جنین در زهدان سبب سقط جنین میشوند. آلها نوزادان زیر چهل روز را دزدیده و اقدام به تعویض آنها با بچه خود یا بچه جن میکنند.
نقب زدن به افسانه های قدیمی یکی از راهکارهای فیلمسازان برای تولید آثار مختلف است فیلمهای ترسناک نیز از این مقوله مستثنی نیستند به نحوی که افسانه های شرقی و غربی دستمایه بسیاری از این فیلم های هالیودی هستند که مخاطبان زیادی را به خود اختصاص داده اند.
فیلم «آل» که از هفته های گذشته در سینماهای مختلف کشور به نمایش درآمده است به روایت موضوعی می پردازد که درون مایه اصلی آن افسانه ای یهودی است که بر اساس آن « لیلیت همسر اول آدم بود، پیش از خلقت حوا، خدا او را همراه آدم و از خاک خلق کرد تا یاور او باشد. از اتحاد آدم با این زن، آسمودئوس (معادل اَئِشمه، دیو خشم در اساطیر ایرانی) خلق شد که همان شیطان یا جنی است که بعدها با لیلیت ازدواج کرد.
اما لیلیت همراه مناسبی نبود و در روش زناشویی اختلاف نظر داشتند و لیلیت حاضر نبود موقعیت تسلیم به خود بگیرد. چرا که معتقد بود هر دو از خاک خلق شدهاند و برابرند.
آدم حاضر نشد خود را برابر لیلیت بداند که فقط به منظور همراهی او آفریده شده بود. اما لیلیت مستقیم نزد خدا رفت، و خدا اسم اعظم خود را به او آموخت. بعد، هنگامی که آدم خواست خود را به او تحمیل کند، تمکین نکرد و اسم اعظم را بر زبان آورد و به پرواز درآمد و برای همیشه از باغ عدن و آدم گریخت.
لیلیت در غاری در ساحل دریای سرخ مقیم شد و هنوز هم اقامتگاهش همانجاست، جنهای دنیا را به عنوان جفتهای خویش برگزید و در زمان کوتاهی هزاران فرزند جن به دنیا آورد. بدین ترتیب، دنیا پر از جن شد و لیلیت، مادر جنیان و همسر آسمودئوس، پادشاه جنیان لقب گرفت.
در همین هنگام، آدم از آزردن لیلیت پشیمان شد. نزد خدا رفت و از او خواست لیلیت را بازگرداند. یهوه نیز معتقد بود که یکی از ساکنان باغ عدن نمیتواند به همین سادگی از آن برود. بنابراین سه فرشتهی نگهبان فرستاد تا او را برگردانند.
این سه فرشته که سنوی، سان سنوی، و سمان گلوف نام داشتند، لیلیت را در غارش یافتند و فرمان یهوه را به او ابلاغ کردند و از او خواستند نزد آدم بازگردد. همچنین گفتند اگر حاضر نشود برگردد، هر روز صد نفر از فرزندان او را خواهند کشت تا سرانجام تسلیم شود و برگردد.
لیلیت پاسخ داد که این سرنوشت بهتر از بازگشت به باغ عدن و تسلیم شدن به آدم است، و در برابر تهدید فرشتهها، او نیز تهدیدی کرد. گفت به ازای درد و رنجی که بر او تحمیل میکنند، او نیز به هنگام زایمان، به فرزندان آدم و مادرانشان حمله خواهد کرد. گفت تمام نوزادان در معرض خشم اویند: نوزادان دختر تا بیست روز پس از تولد و نوزادان پسر تا هشت روز. همچنین تهدید کرد که در خواب به مردان حمله کند. رؤیاهای شیطانی و شهوانی بر آنها مستولی کند. منی آنها را بدزدد و فرزندانی بیاورد و آن فرزندان را جایگزینِ فرزندانِ مقتول خود کند. اما لیلیت هم کاملاً بیاحساس نبود. قول داد که اگر نام آن سه فرشته را بر بدنِ کسی ببیند، نوزاد، دختر یا پسر را در امان نگاه خواهد داشت. لیلیت، همسر آسمودئوس را لیلیتِ کهتر میدانند. فرزندانِ دخترِ لیلیت، «لیلیم» نام دارند.
بعدها که آدم و حوا با خوردن میوهی ممنوع از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند، لیلیت به قول خود وفا کرد. و از آنجا که میوهی ممنوع را نخورده بود، فرق میان خیر و شر را نمیدانست و این ندانستن، او را از آتش دوزخ نجات داد. همچنین، از حکم مرگی که خدا بر آدم و حوا جاری کرد در امان ماند و بنابراین همواره زنده است.
فیلم آل با استناد به میزگرد پرسش و پاسخ آن در جشنواره فجر قرار بود فیلمی ترسناک باشد اما آنچه امروز شاهد آن هستیم داستام آقای مهندسی است که به دلیل مرگ مادرش در هنگام زایمان دچار فوبیای زایمان است و از طرفی هم اکنون منتظر به دنیا آمدن فرزندش است و از راه های مختلف به دنبال یافتن راه حلی برای خروج خود و خانواده اش از این اوضاع بحرانی است.
مکث در مقابل بساط دعا نویسها از جمله راهکارهایی که هنرپیشه اصلی فیلم را دچار مشکلات جدیدی می کند چرا که از همین جا با آل آشنا شده و نگرانیهایش افزایش پیدا می کند اما نکته قابل تأمل در این میان توجه این فرد تحصیل کرده به موضوعاتی است که بسیاری آن را خرافه می دانند و در قرن بیست و یکم محلی از اعراب ندارد.
بسیاری از صحنه های به اصطلاح ترسناک فیلم کابوسهای تو در توی مهندس جوانی است که به طور ناشیانه از تجارب موفق فیلم های چند دهه گذشته کپی برداری شده است و تکرار آن در فیلم فردی با تجربه نظیر علی معلم حرفه ای به نظر نمی رسد.
سرو صدای عجیب و غریب خانه، چراغی که روشن نمی شود، ترس بی دلیل مرد از زن صاحبخانه ارمنی که بچه ای ندارد و نامش با آل آغاز می شود، حضور بی معنی زنانی که تجربه موفقی در زایمان ندارند، حس نامطلوب مهندس جوان با دیدن مجسمه مادر در میدان اصلی ایروان که در هیچ کجای فیلم رمزگشایی نمی شود و ... همه موضوعالتی سات که نه تنها ترس را به مخاطب القا نمی کند بلکه به سردرگمی بیشتر تماشاگر و ترک سینما می انجامد.
آماده ساختن اتاق برای مقابله با آل، گم شدن نا مفهوم همسر مهندس و در پایان هم صحنه کنار رودخانه که آنقدر ضعبف بودند که هیچ کمکی به سیر اصلی داستان نمی کند!
از طرف دیگر صرف بودجه ای هنگفت برای ساخت این فیلنم در ارمنستان پرسش دیگری است که ذهن را به خود درگیر می کند چرا که آل در همه فرهنگ ها و کشورها مشاهده می شود و استفاده از فضاهای این کشور مشکلی را از مخاطب حل نکرده و حس خاصی را به وی منتقل نمی کند.