سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با درد خود بساز چندانکه با تو بسازد . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 88/12/23:: 4:11 عصر
"والتر باواراد" نویسنده کتاب «عملیات کنترل فکر» در CIA می‌‌گوید، در آمریکا چهره این نوع حکومت راپنهان سالاری (Cryptocracy) معرفی می‌کنند. یعنی به جای دموکراسی که ماهیت آن در شفافیت است، در اینجا بخشی از حکومت همانی است که مثل کوه یخ از آب بیرون آمده است و به آن دموکراسی می‌گویند که شفاف است. آن قسمتی که زیر آب است، مخفی است و کسی آن را نمی‌بیند و برای آن قانون و مقرراتی وجود ندارد. آن زمانی که آن وقایع در کشور بوسنی اتفاق افتاد و کشتار می‌کردند، در سری اول سریال 24، آنها می‌خواستند یک ژنرال صرب را در آمریکا بکشند. این شخص زنده ماند، چند سال بعد فرزندان او به آمریکا آمدند تا انتقام بگیرند. آمریکا زندان‌هایی در خاک خود دارد که همان طور که در این سریال نشان می‌دهد، اصلاً در نقشه وجود ندارد و کسی مسئولیت زندانیان این زندان‌ها را نمی‌پذیرد، این زندان‌ها مربوط به وزارت دفاع آمریکاست، ولی در عین حال کسی مسئولیت آنها را به عهده نمی‌گیرد. موقعی که قهرمان فیلم، "جک" ریشه‌یابی می‌کند و آنها را پیدا می‌کند و به دنبال همان تروریست وارد همان زیرزمین می‌شود و با هم درگیر می‌شوند، درخواست کمک می‌کند. رئیس سی.تی.یو به او می‌گوید که حکومت هیچ مسئولیتی در قبال آنجا ندارد. اساساً آن تروریست‌ها از دید حکومت مرده‌اند. آن تروریست‌های خارجی که آنها را دزدیده‌اند و به آنجا آورده‌اند. به عبارتی آن زندان‌ها مثل ابوغریبی در خاک آمریکاست.

لذا وقتی جک به دنبال آنها رفته است، جک هم کشته محسوب می‌شود و دیگر کسی این موضوع را پیگیری نمی‌کند. چون اساساً نام آن تروریست‌ها از اسامی افراد روی کره زمین خط خورده است. یعنی در خاک آمریکا زندان‌هایی وجود دارد که رسمی نیست. این سریال به راحتی این موضوع را نشان می‌دهد و می‌گوید که چنین محافل و محیط‌هایی وجود دارد و این قسمتی از سیاست غیر رسمی است. سریال 24، آن 24 ساعت بحرانی در هر روز بلند و حساس از دوره‌های مختلف جامعه و حکومت آمریکا را نشان می‌دهد که در آن لحظات و ساعات این جامعه و حکومت در حال خارج شدن از تعادل است. حال این امر می‌تواند با مداخله قدرت خارجی یا تروریست‌ها یا با فساد داخلی انجام شود. کلمه 24 از 24 ساعت یک روز بلند می‌آید. یعنی وقتی فیلم‌نامه سری اول را می‌بینید، کل این فیلم‌نامه در ششصد صفحه، در 24 ساعت از ساعت 12 شب تا 12 فردا شب به طور مشخص ساعت به ساعت و دقیقه به دقیقه و حتی ثانیه به ثانیه وقایع آن 24 ساعت را به تصویر می‌کشد.

در تمام قسمت‌های این سریال، در هفت، هشت سری پخش شده یک جمله ثابت را می‌شنوید، عمده افراد، رئیس جمهور، مسئولین سی.تی.یو و... می‌گویند، ما امروز یکی از طولانی‌ترین روزهای زندگی‌مان را طی می‌کنیم. این طولانی‌ترین روز زندگی، 24 ساعتی است که بسیار خسته کننده است و در آن 24 ساعت اگر یک بمب اتمی در جایی از آمریکا منفجر شود، رئیس جمهور آمریکا ترور شود، در واکنش به این اقدام دولت آمریکا تصمیم بگیرد به کشوری در خاورمیانه حمله اتمی کند که در سری دوم می‌بینید که هواپیماهای بمب افکن استراتژیک می‌آیند تا خاورمیانه را بمباران اتمی کنند که رئیس جمهور دستور می‌دهد برگردند. خاطرم نیست در سری 4 یا 5 است که معاون اول رئیس جمهور به زیردریایی‌های اتمی دستور می‌دهد که کشور سوریه را موشک‌ باران اتمی کنند. در واقع چنین فضایی 24 ساعتی است که می‌رود تا جهان با جنگ جهانی مواجه شود.

همان طور که در سری ششم، سه چهار بار کلمه جنگ جهانی سوم را تکرار می‌کنند که اگر این اتفاق بیفتد و زیردریایی‌ها بروند و به خاورمیانه موشک اتمی بزنند، جنگ جهانی سوم شروع می‌شود، این زمان دقیقاً 24 ساعتی است که هم آمریکا و هم نظام بین‌الملل در حال خارج شدن از تعادل است و چنین 24 ساعتی را یک روز محشر و جهان را صحرای محشر و کسانی که در این 24 ساعت می‌توانند مدیریت بحران کنند و مشکلات جامعه بشری را کنترل و جامعه را حفظ کنند، در این مرحله به عنوان ناجی‌های تمدن بشری نه ناجی‌های دولت و حکومت آمریکا شناخته می‌شوند.

پس این سریال بیانگر آن 24 ساعت بحرانی و آن روز بلند و حساسی است که می‌رود تا سیستم حکومت و جامعه آمریکا چه با مداخله قدرت‌های خارجی یا تروریست‌ها و چه با فساد داخلی خود سیستم از تعادل خارج شود. ارزش‌های این سریال در معرفی چگونگی بازگرداندن تعادل به سیستم است، یعنی "رفع وضعیت بحرانی". اهمیت این سریال در این نکته کلیدی است.

چگونه تصویری که به آن اشاره کردم از چهار مفهوم پایه در علوم استراتژیک یعنی قدرت، سیاست، امنیت و بحران در ذهن مخاطب نقش می‌بندد؟ اگر پاسخ به این پرسش را دادیم، در واقع به قوّت هنری این سریال پی برده‌ایم. چگونه این سریال چهار کلید واژه استراتژیک یعنی قدرت، سیاست، امنیت و مدیریت بحران را به صورت غیر مستقیم به ذهن مخاطب القا کند؟ در حالی که شما فکر می‌کنید در حال مشاهده یک سریال تفریحی و سرگرم کننده هستید.

راز کار هنرمندانه کسانی که این سریال را ساخته‌اند، در این نکته ظریف و پاسخ به آن مشخص می‌شود؛ راز آن در یک جمله این است؛ "هنر غرب نمادها و انگاره‌هایی را برای خود دارد". همان طور که اشاره کردم یکی از نمادها و انگاره‌ها این است که به زن به مثابه سرزمین و عقیده نگاه می‌کنند. از من می‌پرسند، آیا همه کارگردان‌های غربی به نقش زنی که در سناریویی نوشته شده است از این زاویه نگاه می‌کنند؟ بله، واقعیت این است که در بخش عمده سینمای کارشناسی‌ و سریال‌های تخصصی‌شان این گونه است. آیا واقعاً زن در سریال لاست به معنی سرزمین و عقیده است یا در سریال 24 هم این طور است؟ بله. همین طور است. سناریست و کارگردان وقتی می‌خواهد موضوع کلانی را ارائه کند، وقتی کاراکترها را کنار هم می‌چیند، در آنجا نقش زن به عنوان زمین و سرزمین است. طوری که گفته می‌شود مام میهن. وقتی به میهن این صورت اشاره می‌کنیم مؤنث می‌شود. همین طور درباره عقیده، عقیده تاء تأنیث دارد و مؤنث است. وقتی زن را از دوره یونان باستان تا به امروز نماد سرزمین و عقیده می‌گیرند، هرگاه زنی در مناسبات عاطفی در فیلمی این چنینی ازدواج می‌کند یا به کسی علاقمند می‌شود، یعنی آماده است تا برای آن فرهنگ یا سرزمین مقابل آغوش بگشاید.

اگر مردی میل کسی کرد، منظور آن مردی که نماد یک سرزمین است، می‌خواهد آن سرزمین یا عقیده را تصرف کند. ممکن است بگویید شاید خود کارگردان هم به این صورت به قضیه نگاه نکند و خود ما هم متوجه این موضوع نشدیم، اما کار هنر القای غیر مستقیم است. در القای غیر مستقیم است که این موضوع برای شما به وجود می‌آید. وقتی در یک فیلم ویتنامی می‌بینید کماندوی آمریکایی دوست آن عنصر اطلاعاتی که باید مسیر کور راه‌های جنگلی را به او نشان بدهد یک دختر ویتنامی است و اینها با هم رابطه عاطفی برقرار می‌کنند، القای غیر مستقیمی که صورت می‌گیرد این است که آن کماندو و سرباز آمریکایی، سرزمین و تفکر آمریکایی است و در اینجا سرزمین و تفکر ویتنامی آمادگی پذیرش و تسخیر را دارد. در عمده فیلم‌های سینمایی جنگی‌شان از این رابطه استفاده می‌کنند. همیشه یک زن عراقی با یک افسر آمریکایی، زن ویتنامی یا زن کره‌ای در جنگ کره با سرباز آمریکایی است.

اخیراً که درباره عرب‌ها خیلی فیلم می‌سازند، عمدتاً زن کشورهای عربی با یک مرد غربی تعامل دارد. در مورد ایران هم که در سال‌های اخیر چند فیلم سینمایی ساخته شد، یک هنرپیشه ایرانی را کنار یک هنرپیشه آمریکایی قرار می‌دهند. مثلاً دی‌کاپریو را روبروی فلان هنرپیشه زن ایرانی می‌شناسند و قرار می‌دهند. البته من بعید می‌دانم آن‌قدر عمق فکر و تفکر در جامعه سینمایی ما بالا باشد که این انگاره‌های فلسفی و فکری را بشناسند. همین طور وقتی هالیوودی‌ها سال گذشته به اینجا آمدند گفتند، وقتی شما از جلوی دوربین رد می‌شدید فکر کردید سینماگرید و به بعضی از سینماگران ما برخورد، واقعاً همین‌طور است.

متأسفانه یکی از رنج‌هایی که جامعه سینمای ما می‌کشد و یکی از مشکل‌ترین گذاره‌هایی که آن را عذاب می‌دهد این است که سواد تخصصی نمایش را ندارد. به شاخص آن اشاره کردم. وقتی فیلمی مانند از کرخه تا راین را می‌بینید، می‌بینید در این فیلم یک زن ایرانی به عقد یک مرد غیرایرانی در می‌آید. اگر به مدل غربی تصور کنیم، در این فیلم زن ایرانی یعنی سرزمین و عقیده ایرانی برای تفکر مدرن آلمانی و غربی آغوش گشوده است و اتفاقاً از او بچه‌دار هم شده است. اگر مدل اسلامی نگاه کنیم، طبیعتاً این ازدواج حرام است. قاعده نفی سبیل در فقه طبق قرآن می‌گوید، راهی قرار نداده‌ایم تا هیچ غیر مسلمانی بر مال و جان مسلمانی حاکم شود. جنبه فردی این قاعده می‌شود، هیچ مرد غیرمسلمانی نمی‌تواند با زن مسلمانی ازدواج کند و شرعاً حرام است و بچه‌ای هم که به دنیا می‌آید مشکل دارد و حرام‌زاده است و در سطح استراتژیک هیچ کشوری نمی‌تواند بیاید و حق ندارد سرزمین اسلامی را بگیرد. مثلاً اسرائیل بیاید و فلسطین را بگیرد، آمریکا بیاید و عراق را بگیرد. مبتنی بر قاعده نفی سبیل در فقه هر دوی آن خنثی است.

در مورد فیلم از کرخه تا راین اگر از هر دو زاویه وارد شوید، یعنی چه از زاویه فلسفه هنر غربی و چه از زاویه فقهی آن را بررسی کنید، این فیلم مخدوش است. اگر قرار باشد فیلم‌ها و سریال‌های کشور را از این زاویه بررسی کنیم به موارد متعددی برمی‌خوریم. مثل فیلم «کافه ترانزیت» که در آن بین آن راننده کامیون غربی و خارجی و زنی که در آن فیلم قهوه‌خانه دارد علاقه به وجود می‌آید و کشش و کنش عاطفی برقرار می‌شود. اینها حساب و کتابی دارد. اگر انتهای یک فیلم یا داستانی دیدید زنی که چهره محوری فیلم بود کشته شد، یعنی تفکر نابود شد. اگر آن زن زاد و ولد نداشت، یعنی آن ساز و کار زاد و ولد نداشته و آن تفکر عقیم و سترون بوده است. شناخت این المان‌ها نه برای مخاطب که مخاطب فهرست بلند بالایی از این گزاره‌ها و انگاره‌ها را بداند بعد هر فیلمی که برایش پخش کردند با این نمادها رمزگشایی کند و کلید بندازد و رمز آنها را باز کند و به جای آن که فیلم را یک کار هنری ببیند، مثل این است که یک کار علمی را بررسی می‌کند یا از روزنامه یک بیانیه می‌خواند. کار هنر این است که این مفاهیم را پشت این گزاره‌ها ببرد. در ادبیات به آن کنایه، جناس، تلمیح و... می‌گویند. روش‌هایی که در ادبیات می‌بینید که یک شعر را این‌قدر زیبا و لطیف می‌کند، در سینما یا در تلویزیون آن روش‌ها را با گزاره‌ها و ساز و کارهای دیگری پیاده می‌کنند و کار هنری لطیف می‌شود. قابل تحمل می‌شود و ارزش دیدن پیدا می‌کند.

از این منظر وقتی می‌خواهید به این سئوال پاسخ دهید که چگونه تصویر استراتژیکی که فیلم 24 از چهار کلیدواژه قدرت، سیاست، امنیت و بحران در ذهن شما ایجاد می‌کند، از کجا می‌آید و چگونه این تصویر رقم می‌خورد؟ پاسخ به این یک نکته است. در ریل اول شخص رئیس جمهور هرگاه به زنان اطرافش نزدیک می‌شود و رابطه‌اش حل می‌شود، به قدرت، حکومت و کشور خود نزدیک شده است. هر وقت شیرازه مناسبات خانوادگی‌اش نسبت به همسر و دوست دخترش یا هر کس دیگری سست و جدا می‌شود، در واقع کشور و اداره آن در حال خارج شدن از دست اوست. عبارت "حفظ تعادل سیستم" را به خاطر بیاورید. انگار راننده‌ای که تعادل ماشین را در دست ندارد و پشت فرمان حکومت نشسته است و این فرمان دارد از دست او در می‌رود. چگونه این در ذهن شما به صورت غیرمستقیم القا می‌شود؟ در جایی که او نسبت به زنان اطراف خود دچار اعوجاجاتی است و از آنها فاصله دارد و بین او و آنها شکافی به وجود آمده است. مثلاً در سری 4 یا 5 وقتی لوگان آن شخص سفیدپوست رئیس جمهور می‌شود، زنش را "ابله" و "دیوانه" نشان می‌دهد و اجازه نمی‌دهد وارد کاخ سفید شود. نمی‌گذارد وارد صحن بیاید و همیشه او را از نظاره دیگران دور می‌کند. خودش شخص ضعیفی است. در واقع سعی می‌کند با دور نگه داشتن مردم و جامعه خود، ضعفش را بپوشاند. می‌دانید در سری پنجم یا ششم که فکر می‌کنم ششم است، بعد از این رئیس‌جمهور از قدرت کنار رفت و علیه دولت بعدی توطئه کرد و این خانم که حالا با محافظ شوهرش ازدواج کرده است همسر خود را می‌کشد. یعنی یک سرزمین، عقیده و تفکر آن دولتمردی را که قبلاً خودش او را به عنوان رئیس جمهور و مسئول انتخاب کرده است حذف می‌کند. چون آن دولتمرد، فرد بی‌عرضه‌ای بود و ماهیتی مثل شاه‌سلطان حسینی داشت و حال سرزمین، عقیده و تفکر چنین فردی را حذف می‌کند.

پس چگونه هنرمند در ریل اول توانسته است در این سریال سیاست، قدرت و امنیت را به بیننده القا کند؟ در آنجایی که شما به طور غیرمستقیم متوجه می‌شوید که آیا هم اکنون اداره کشور در دست شخص رئیس جمهور هست یا نیست. آن هم از طریق رابطه او با خانم‌های اطرافش که آیا آن اقتدار و هماهنگی را دارد یا ندارد. در سری اول، آقای "دیوید پالمر سیاه‌پوست" که کاندیداست و می‌خواهد رئیس جمهور شود، اراده همسرش یعنی "شری" این نیست که با یک مرد زندگی کند بلکه نیتش این است و به همسرش می‌گوید، ما 25 سال است که در سیاست تلاش می‌کنیم تا اینکه تو یک سناتور شدی حالا هم می‌خواهیم تو از حزب دموکرات رئیس جمهور شوی. ما 25 سال سرمایه‌گذاری کردیم. تو باید وارد کاخ سفید بشوی. وقتی وارد کاخ سفید بشوی من کنار تو هستم، ولی پالمر او را نفی می‌کند و می‌گوید، تو لیاقت و صلاحیت بانوی اول آمریکا شدن را نداری. در آنجا آن خانم، قدرت طلب است و مستقیماً به دنبال قدرت آمده است. به دختر دیوید پالمر تجاوز شده است. یعنی به سرزمین و عقیده آمریکایی تجاوز شده است. بخشی از پیکره این قدرت و عقیده طوری فاسد است که باید دفع کند، لذا در انتهای سری اول وقتی رئیس جمهور می‌شود همسرش را کنار می‌گذارد و اجازه نمی‌دهد وارد ستاد انتخاباتی‌اش و کاخ سفید بشود.

در سری هفتم، رئیس جمهور خانمی می‌شود که همسر او مرد بی‌عرضه‌ای است. طوری که هنرمند به خوبی توانسته است این بی‌عرضگی را نشان بدهد. آدم باعرضه‌ای نیست که بتواند با این خانم زندگی کند و عملاً این خانم از دست رفته است. اهمیت این مسئله بسیار زیاد است. ما می‌گوییم همه انبیا معصوم بوده‌اند یعنی گناه نمی‌کردند. زنان معصوم هم داشتیم. زن معصومی به نام مریم داشتیم. مریم‌سلام‌الله‌علیها تنها زن معصومی است که در زمانی که زنده بود هیچ مرد معصومی برایش پیدا نشد. در قاعده نفی سبیل این را داریم. مرد معصوم می‌تواند با زن غیرمعصوم زندگی و ازدواج کند، اما یک زن معصوم و زنی که گناه نمی‌کند نباید به تسخیر مردی که غیرمعصوم است درآید. لذا شما می‌بینید او بدون اینکه با مردی تماس داشته باشد، عیسی‌علیه‌السلام را حامله می‌شود.

این وضعیت در مورد حضرت زهراسلام‌الله‌علیها متفاوت است. تنها موردی که در تاریخ سراغ داریم که یک زن معصوم با یک مرد معصوم امکان ازدواج داشت، مورد علی‌علیه‌السلام و زهرا‌سلام‌الله‌علیها است. پس این انگاره که در یک ساختار حکومتی و یک جامعه زنی باشد که برای آن زن حتماً مردی که لیاقت و توانایی شایسته‌تر و بالاتری از او داشته باشد و بخواهد با او زندگی کند، مانند آن را وقتی می‌بینید که در فیلم‌ها، کتاب‌ها و در تاریخ زنان به قدرت رسیده‌اند. این مشکل همیشه وجود داشته است. لذا می‌بینید که یک شخص بی‌عرضه و زهوار دررفته همسر این خانم است.

دختر این خانم رئیس جمهور، شخص فاسدی است و برای آن که تروریست‌ها به اهدافشان برسند از نفوذ او در کاخ سفید استفاده می‌کنند و مهم‌تر از همه این که تروریست‌ها نفوذ می‌کنند و تا کاخ سفید هم می‌آیند و خانه آنها را می‌گیرند و درگیری مسلحانه به داخل کاخ کشیده می‌شود.

این فضایی است که ارزش هنری 24 را بالا می‌برد. یعنی وقتی در سریال 24 حسی به شما دست می‌دهد که رئیس‌جمهور دیگر نمی‌تواند جامعه را اداره کند، کجا این موضوع را به شما القا می‌کند؟ نه در خبری که به او رسید که تا چند دقیقه دیگر فلان بمب اتم در فلان جا منفجر می‌شود، بلکه در این که می‌بینید روابط و مناسبات او با زنان اطراف خود دچار تزلزل می‌شود. اما در ریل دوم که مسئله امنیت است، موضوع کلان حکومت‌داری را در واحد ضد تروریسم کوچک آورده است، کاملاً مینیاتوری و کاریکاتور آن را برای شما ترسیم کرده است. می‌بینید دختر آقای جک باوئر در همه این قسمت‌ها دچار مشکل است. نماد سرزمین و عقیده برای جک باوئر قدرت و حکومت کشور نیست، بلکه دختر اوست. وقتی دو ریل راه‌آهن (آقای جک باوئر و دخترش) به هم نزدیک می‌شوند یعنی ثبات و تعادل در حکومت و جامعه به وجود آمده است. هر وقت این دو دچار مشکل می‌شوند و تروریست‌ها دخترش را می‌دزدند و مشکل امنیتی برایش به وجود می‌آید، هر چه این فاصله بیشتر می‌شود تعادل حکومت و جامعه آمریکا بیش از پیش به هم می‌خورد و سیستم رو به متلاشی شدن می‌رود. این ارزش کار هنری 24 است.

سال گذشته هم در کلاس‌های دانشگاه سوره روی این موضوع دست گذاشتم که بعضی از دوستان جوان که نقد سینمایی می‌کنند، دوربین به دست می‌گیرند، سناریو می‌نویسند و کار هنری می‌کنند به این ظرافت‌ها توجه کنند. شما ببینید مثلاً سریال یوسف در کشور ما ساخته می‌شود. آن صحنه‌ای که قرار است برادران بیایند تا از حضرت یعقوب اجازه بگیرند بنیامین را نزد یوسف ببرند، چون یوسف گفته بود باید بروید و برادرتان را بیاورید، 18 دقیقه طول می‌کشد تا در یک القای مستقیم از یعقوب اجازه بگیرند تا بنیامین را نزد یوسف ببرد و یعقوب هم می‌گوید، نه، قبلی را دادم بردید و او را گم کردید و گرگ او را خورد. یعنی کاری که باید حداکثر در سی، چهل ثانیه با المان‌های تصویری، نور، صدا، وضعیت مینیک صورت یعقوب و هر کس دیگر و واکنشی که وقتی او این حرف را می‌شنود، به مخاطب القا می‌شود که او ناراحت است و به آنها اعتماد ندارد تا برادر دومی را هم به دست آنها بدهد.

شما می‌بینید هنرمند ما فقط بلد است القای مستقیم کند. یعنی بیانیه سینمایی می‌خواند. اول سریال که شروع می‌شود یک سوره قرآن روایت می‌شود. یعنی ابتدای آن را با آیه شروع می‌کند. در صورتی که هنر در این است که شما وحی را به عقل و عقل را به حس تبدیل کنید و حس را منتقل کنید. اگر وحی را مستقیم بخوانید مثل این است که وقت اذان مغرب و اذان ظهر است و شما دارید از تلویزیون و رادیو قرآن پخش می‌کنید، مستقیماً کلام وحی را اعلام می‌کنید. این گام اول می‌شود. اگر آن را به عقل تبدیل کردید مثلاً به صورت عقلانی قاعده نفی سبیل را بیان کردید و گفتید که چرا نباید یک مرد مسلمان بر مال و جان یک زن مسلمان حاکم شود و چرا نباید یک سرزمین غیرمسلمان بر سرزمین مسلمان حاکم شود، در اینجا شما آیه را نمی‌خوانید بلکه دلایل و ادلّه عقلانی می‌آورید. یعنی شما از همان آیه بحث عقلی درآورده‌اید.

چنین بحث‌هایی در تفسیر قرآن و بحث‌های علمی انجام می‌شود. ابتدا قرآن را مستقیم تلاوت کردید و بعد از دل آن یک چهارچوب درآوردید و حرف عقلانی زدید. در گام سوم آن را به حس تبدیل می‌کنید و این حس را منتقل می‌کنید. می‌خواهم پرانتزی باز کنم و یک فیلم سینمایی را در ذهن شما به تصویر بکشم. زمانی بود که پیامبر همراه مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کرد. تعدادی از زنانی که در مکه بودند مؤمن شدند در حالی که شوهرانشان کافر بودند. شوهران عده‌ای از زنانی که در مدینه بودند مؤمن بودند، در حالی که آن زنان کافر بودند. این زنان می‌خواستند از مدینه بگریزند و به اردوگاه کافران در مکه بروند و زنان مؤمن در مکه هم دوست داشتند فرار کنند و به مردان مؤمن بپیوندند. در اینجا قرآن می‌گوید، زنان کافری که اینجاست اگر مسلمان نشد بگذارید بروند، هر زن مؤمنی هم که آن سمت وجود دارد هر آنچه که آن طرفی‌ها می‌خواهند به آنها بدهید، به زور هم که شده است زنان را از آنان پس بگیرید. یعنی زنی که مؤمن شده است نباید دست آنها بماند.

این یک آیه است. فکر کنید از آن یک فیلم سینمایی ساخته شود. آیا باید همین طوری که من در عرض یک دقیقه گفته‌ام بگویید؟ آیا باید برای آن ادلّه عقلی بیاورید؟ نه، یک فیلم سینمایی امروزی می‌سازید. در آن یک زن جوان ایرانی عاشق آمریکا یا لس‌آنجلس است. می‌خواهد فرار کند و به آنجا برود و پناهنده شود. بگذارید برود. از آن سو می‌بینید خانمی است که آن طرف زندگی می‌کند و مؤمن شده است، ولی به او فشار می‌آورند، حق ندارد حجاب بگذارد و تحت فشار و تهدید است. ترسیم می‌کنید که او چگونه خود را به هر آب و آتشی می‌زند تا این طرف بیاید و فضا برای او متفاوت بشود. آن خانمی که اینجا بوده فکر می‌کرده اینجا در زندان است. می‌خواهد به آنجا برود تا هر طوری که راحت است زندگی کند. می‌خواهد به دیسکوتک یا دانسینگ برود و حجابش را بردارد و هر طوری که دوست دارد بگردد. او هم دوست دارد جایی باشد که حجاب داشته باشد و پوشیده باشد. این ظاهر سبک زندگی این دو است.

از نظر باطن هم یکی مؤمن است و دیگری شرک و یا کفر دارد. در اینجا اگر شما بیایید بدون آنکه این آیه را بخوانید و ادلّه علمی بیاورید، مناسباتی را بین این کاراکترها در این سناریو ترسیم کنید و نشان دهید که در زندگی امروزی شخصی از پاریس فرار می‌کند و به اینجا می‌آید تا راحت باشد یا شخصی هم از اینجا به پاریس فرار می‌کند که آنجا راحت باشد. هر دو در هر دو جا احساس راحتی می‌کنند، اما شما این آیه را به حس تبدیل و آن را منتقل کردید، وقتی مخاطب آن را دید و در ذهنش نشست، زمانی که آن آیه را بخواند فوری تصویری که شما در آن فیلم سینمایی، رمان یا داستان برای او ایجاد کردید زنده می‌شود. کار اول این است که وحی را مستقیم بخوانید.

کار دوم این است که آن را تفسیر و به عقل تبدیل کنید یعنی کار علمی کنید. کار سوم این است که آن را به حس تبدیل کنید، این کار هنری می‌شود. این چیزی نیست که شما در سریال یوسف ببینید یا در بسیاری از سریال‌هایی که به اسم سریال‌های دینی ساخته می‌شوند. اینها سریال‌های دینی نیستند.

مناسبات، مناسباتی است که در خیلی جاها و کارکردهای دیگر هم هست. با این تفاوت که در چنین سریال‌هایی اسم آن افراد نام فلان نبی است. نمی‌خواهم کار هنرمندان کشورمان را سخیف کنم. بلکه می‌خواهم آنالیز و تحلیل کنیم که فیلم از کرخه تا راین را که انسان‌های متعهد و متدین ما ساخته‌اند، واقعاً از نظر سطح فکری و سواد علمی تا کجا بوده است و دیدیم که چقدر مخدوش است.حداقل آن خانمی که نقش خواهر آن رزمنده را ایفا کرده است خود و همسرش دو تن از چهره‌های شاخص تئاتر کشور هستند. چطور ممکن است ندانند زن نماد سرزمین و عقیده است. یا کارگردان محترم فیلم یکی از رزمندگان دفاع مقدس بوده و شخص متعهدی است، چگونه ممکن است قاعده نفی سبیل در فقه را نشناسد؟

دقت کنید. در سریالی مثل سریال یوسف پیامبر همین مشکل وجود دارد. به جای اینکه کار سوم را انجام دهیم و وارد حوزه حسی شویم، کار دوم و حتی کار اول را انجام می‌دهیم، یعنی همان اول القای مستقیم می‌کنیم. یک بیانیه می‌خوانیم و ابتدای امر آیه‌ای از قرآن را می‌خوانیم. اساساً کسی نباید متوجه شود شما دارید درباره قرآن صحبت می‌کنید. یعنی باید قرآن را به صورت القای غیرمستقیم باید به فرد معرفی کنید و آن را به حس تبدیل کنید. کار چهارم این است که آن حس را به مخاطب برسانید. به این رسانه می‌گویند. پس اول وحی را مستقیم خواندید، یعنی تلاوت قرآن. دوم کار علمی و عقلانی است و آن وحی را به عقل تبدیل کردید. سوم آن را به حس تبدیل کردید که این یعنی هنر. کار هنر این است که عقل را به حس تبدیل می‌کند. کار رسانه این است که حس را به غیر منتقل کند.


کلمات کلیدی :

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
عاشق آسمونی
لحظه های آبی
جاده های مه آلود
سایت مهندسین پلیمر
Polymer Engineers of Darab University

بچه مرشد!
سیب خیال
****شهرستان بجنورد****
سیمرغ
عشق الهی
آخرین اطلاعات بروز شده
هـم انـدیشی دینـی
.: شهر عشق :.
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
نسیم یاران
توشه آخرت
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
اخلاق ، روان شناسی ، عقاید
xXx عکسدونی xXx
همه چی از هر جا
دانشجوی سیاسی
در حسرت شهادت
هستی مامان
بچه های خاکریز
از فرش تا عرش
جامع ترین وبلاگ خبری
مقاله های تربیتی
Sea of Love
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
زازران همراه اخر
رابطه ی زنان و مردان و حقوق پایمال شده و نشده زنها
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
هامون و تفتان
داستان زندگی من
دهاتی
دنیا همیشه قشنگه!
عاشق امام زمان
وبلاگ شمیم انتظار
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
امین نورا ( پسر سیستان )
عشق طلاست
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بازی دل
زیباترین
خفن سرا
فانوس
در تمنای وصال
دوستانه
موعود

موسیقی وبلاگ