به گزارش فارس، حجتالاسلام والمسلمین راشد یزدی استاد حوزه و دانشگاه در همایش "در سایه سار آفتاب" که با موضوع تبیین شخصیت مقام معظم رهبری برگزار شد، به بیان خاطراتی از مقام معظم رهبری پرداخت. به گزارش خبرآنلاین بخشهایی از این خاطرات را می توانید در ادامه بخوانید:
خبرنگار از امام پرسید: چرا مردم شما را اینقدر دوست دارند؟ امام فرمود: چون ما خدمتگزار مردم هستیم. ولی آنها کلمه خدمتگزار را نوکر معنی کردند. من به آنها اشکال گرفتم و به این حدیث استناد کردم که معصوم فرمود: «سید القوم خادمهم» یعنی آقای شما، خدمت گزار شماست.
به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا را خواندیم. من شنیده بودم که در سمت ایرانشهر، کفشهای خوبی تولید میشود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک جفت کفش بخرم. کارم یک الی دو ساعت طول کشید. به خانه آقای خامنهای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی و آقای خامنهای برای صرف غذا منتظر من نباشند و شام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من وارد که شدم، آقای صدوقی به من گفت: "ماشاالله، ماشاالله این آقای سیدعلی آقا خیلی مُشتشان پر است. "
صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ در این فاصله، اسم آقای خامنهای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ از بس مجذوب ایشان شده بود.
بعد از زیارت آقای مکارم، گفتم کنار دریا برویم تا مدتی استراحت کنیم. ایشان گفت من میخواهم برگردم پیش آقای خامنهای و بعد حدود دو ساعتی با هم بحث کردند.
از لحاظ علمی آقای خامنه ای، مورد تائید صد در صد آقای صدوقی بود.
پسر آقای صدوقی اعتراض کردند که آیا ایشان به مقام آیتاللهی رسیدهاند؟
آقای صدوقی از بالای عینک به پسرش نگاه کرد و گفت: "بله که آیتالله هستند."
گاهی هم ما آنجا میرویم. یکبار خیلی غوغا و سر و صدا شد. بحث پیرامون یک مسئله فقهی پیچیده بود. بعد از اتمام جلسه، آقای شاهرودی به من گفت، امشب من "العلم نور یقضفه الله فی قلب من یشاء " را درک کردم. یعنی "آقا " مچ همه را پیچانده بود.
در قبل از تبعید این گونه بودند، الان هم همین گونهاند. ایشان از سهم امام، خمس و ... استفاده نمیکنند. تمام مایملک این مرد یک خانه گلی در مشهد بود و بعد آن را فروخت و با کمی قرض خانهای در خیابان ایران خرید. پاسدارانی که خانه ندارند، برای مدتی در آن زندگی میکنند.
گفتم: من چهار تا پسر دارم، هر چهارتای آنها در خانهای اجارهای زندگی میکنند. بعد که از خانهشان بیرون آمدم، گفتم پرس و جو کنند که آیا میتوانند کرایه و اجاره بدهند، که به من خبر دادند آنها سوپر مارکت دارند و میتوانند اجاره دهند. "
چندی قبل به همراه یکی از فرزندان آقا به مراسمی در کیش دعوت شدیم. در برگشت چند دست سرویس کامل ظروف به ما هدیه دادند. بعد از چند روز وقتی به دیدن آقا رفتم ایشان در مورد هدیه گفتند: "نه به درد ما میخورد نه به درد مهمانهای ما " و بعد قرار شد آن را بفروشند و پولش را به فقیران بدهند.