ارسال شده توسط امیـــــــــــر مرشدی در 88/6/30:: 3:53 عصر
«استاد دکتر محمد بیومى مهران»،استاد تاریخ باستان مصر و خاور نزدیک و رئیس بخش تاریخ و آثار تاریخى مصرى و اسلامى دانشگاه اسکندریه،هم در کتاب«بررسىهاى تاریخ باستان عرب» («دراسات فى تاریخ العرب القدیم»از انتشارات دانشگاهى«معرفت»دار المعرفة الجامعیة-در سال .1993) مىگوید: بدون شک تمام این داستانهایى که در تورات آمده است،هیچ نشانى از حقیقت ندارند و صرفا داستانهایى است که یهودیان اسیر در بابل (586-539 پیش از میلاد) قرنهاى قرن پس از رخ دادن این حوادث ثبت کردهاند.شاید در فاصله طولانى میان رخدادن حوادث و ثبت آنها دلیلى نهفته باشد که این خلط مبحث شگفت را توجیه کند؛و بلکه بتواند توجیهى باشد بر گزافهگویىها و تفاخر به جنایاتى که یهود مرتکب شده است.اما واقعیت این است که این رخدادها بىاساس بوده و جز در ذهن نویسندگان آن وجود خارجى نداشتهاند.این نویسندگان بربریّت و توحش آشورىها را دیده و به همین دلیل دچار این توهم شده بودند که اسلافشان هم مرتکب همان بدرفتارىها شده و به همان شکل دیگران را خوار و ذلیل ساختهاند. (به نقل از نجیب میخائیل:مصر و الشرق الادنى القدیم 322/3) نکته بعدى آن است که تورات در حجاز بر موسى نازل شده و آن گونه که هواردبلوم گفته،نام کوه[محل نزول تورات]هم«لوز»بوده است.
در سفر اعداد،باب 13،خداوند از موسى خواسته است که مردانى را براى جاسوسى به کنعان بفرستد.در شمارههاى 17 تا 20 مىگوید: و موسى ایشان را براى جاسوسى زمین کنعان فرستاده به ایشان گفت از این جا[که ساکن هستیم]به جنوب رفته به کوهستان (کوههاى حجاز) برآیید.و زمین را ببینید که چگونه است و مردم را که در آن ساکنند که قوىاند یا ضعیف،قلیلاند یا کثیر.و زمینى که در آن ساکناند چگونه است،نیک یا بد.و در چه قسم شهرها ساکناند در چادرها یا در قلعهها.و چگونه است زمین،چرب یا لاغر؛درخت دارد یا نه.پس قوى دل شده از میوه زمین بیاورید.و آن وقت موسم نوبر انگور بود.
در همان باب،شمارههاى 25 و 26،مىگوید: و بعد از چهل روز از جاسوسى زمین برگشتند.و روانه شده نزد موسى و هارون.و تمامى جماعت بنى اسرائیل به«قادش»در بیابان«فاران»رسیدند.
در شمارههاى 27-29 نیز مىگوید: و براى او حکایت کرده،گفتند:به زمینى که ما را فرستادى،رفتیم.و به درستى که به شیر و شهد جارى است و میوهاش این است.[خوشههاى بزرگ انگور].لیکن مردمانى که در زمین ساکنند،زور آورند و شهرهایش حصاردار و بسیار عظیم.و «بنى عناق»را نیز در آن جا دیدیم.و«عمالقه»در زمین جنوب ساکنند.
ملاحظه مىکنیم که حضرت موسى در حجاز و در«صحراى فاران»و جاسوسانى را که به سمت جنوب فاران گسیل کرده،از این کوه بالا فرستاده تا بر فراز کوههاى حجاز برایش کسب خبر کنند.این جاسوسان 40 روز غائب بودند.اما چه مسافتى به سمت جنوب پیش رفتند و به کجا رسیدند؟این راز نهفته را در این جا به خواننده وا مىگذارم و هنگام صحبت از حضرت سلیمان و زمامداریش در یمن،بار دیگر بدان خواهم پرداخت.
هنگامى که بنى اسرائیل از رفتن به جنوب ترسیدند و از دستورات حضرت موسى علیه السلام سرپیچى کردند،خداوند با هلاکت تمامى افراد 20 سال به بالاى آنها در شبه جزیره عرب،آنها را مجازات کرد: لاشهاى شما در این صحرا خواهد افتاد و جمیع شمرده شدگان شما بر حسب تمامى عدد شما از 20 ساله و بالاتر که بر من همهمه کردهاید.شما به زمینى که درباره آن دست خود را بلند کردم که شما را در آن ساکن گردانم،هرگز داخل نخواهید شد. (سفر اعداد؛باب 14؛شمارههاى 29 و 30) در همین باب باز هم داریم: لیکن لاشهاى شما در این صحرا خواهد افتاد و پسران شما در این صحرا چهل سال آواره بوده بار زناکارى شما را متحمل خواهند شد تا لاشهاى شما در صحرا تلف شود.(سفر اعداد؛باب 14؛شماره 33)نابودى بنى اسرائیل در«تیه»[بیابان بى آب و علفى که انسان در آن گم مىشود]بود و جز افراد زیر بیست سال،کسى از آنان باقى نماند.شمار افراد باقیمانده نیز آن قدر نبود که بتوانند چنان خیالاتى را به عمل برسانند و کشورهاى توانمند و داراى قدرت دفاعى و عزّت و شکوه را، به طور کامل،همراه با ساکنان و دارایىهایشان نابود کنند و پس از سوزاندن سرزمینهایشان بر آنها مسلط شوند.
«عمالقه»اى که جاسوسان با آنها دیدار کرده بودند،در مرکز حجاز،در اطراف مکه مکرمه و مدینه منوره،ساکن بودند.در کتاب«الاعلاق النفیسه»-که مؤلف آن،ابن رسته،در سال 897 م.
فوت شده است-از«عثمان بن محمد بن عبد الرحمن بن عبد الله تمیمى»و بزرگان دیگرى از اهالى مدینه نقل شده که:در گذشته،قومى در مدینه مىزیستهاند که«صعل و فالج»نام داشته و حضرت داوود علیه السلام با آنها جنگیده است.همچنین از آنها نقل شده که:عمالیق[ عمالقهها]در سراسر کشور پخش شده بودند.«جرهم»نیز در مکه بودند و کنعانىها در مصر.از«عروة بن زبیر»نقل شده که:عمالیق در سراسر کشور پراکنده شدند و در مکه و مدینه و سراسر حجاز سکونت گزیدند و ظلم و ستم بسیار گستردهاى روا داشتند.حضرت موسى علیه السلام لشکرى از بنى اسرائیل را به جنگشان فرستاد و آنها را در حجاز به قتل رساند.
در جاى دیگرى مىگوید: حجاز در آن زمان پردرختترین سرزمین خداوند و پر آبترین آن بود.این،نخستین سکونت یهود،پس از عمالیق،در حجاز بود.
باز هم در جاى دیگرى مىگوید: در مدینه،یهودیان بنى اسرائیل روستاها و بازارهایى داشتند که محلههایى عرب نشین در میان آنها ساکن شده بودند.این عربها در میان آنها زندگى مىکردند و خانه و کوشک مىساختند.یکى از قبایل عرب که پیش از سکونت اوس و خزرج در مدینه با یهودیان مىزیستند،«بنى انیف»بود که افراد آن در یکى از محلههاى«بلّى»ساکن بودند.برخى از آنها مىگویند:شنیدهایم که«بنى انیف» بازمانده عمالیق بودهاند.
در جاى دیگرى نیز مىگوید: در دوره جاهلیت به یثرب،«غلیة»گفته مىشد.یهودیان میان عمالیق سکونت گزیدند و بر آنها پیروز شدند.
ابن رسته در جایى که درباره کعبه و مسجد الحرام سخن مىگوید،ذکر مىکند که حضرت ابراهیم علیه السلام هنگامى که به مکه آمد،همسر و فرزندش،حضرت اسماعیل،همراهش بودند.«و عمالیق که در اطراف مکه سکونت داشتند،فرزندان عملیق بن اسلیغا بن لوذ بن سام بن نوح بودند.» نویسنده کتاب«الاعلاق النفیسة»در جاى دیگرى مىگوید: از حضرت على علیه السلام روایت شده که فرمودند:«پس از حضرت ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه تخریب شد و عمالقه آن را بازسازى کردند.بار دیگر نیز تخریب شد و قبیلهاى از «جرهم»آن را بازسازى کردند.باز هم تخریب شد و قریش آن را بازسازى کردند.
بنابر آن چه پیش از این گفتیم،روشن شد که پیش از یهودیان،عمالیق[عمالقه]در حجاز و مکه و مدینه ساکن بودند؛اما یهودیان به میان آنان آمدند و با آنان به جنگ پرداختند تا بر آنها چیره شدند و در شهر یثرب ساکن شدند.این رخداد،پیش از آمدن اوس و خزرج به یثرب و پس از خراب شدن سد«مأرب»،اتفاق افتاد.
اما حضرت هارون علیه السلام در خلال دوره سرگردانى (تیه) فوت شد و سه سال پس از او،حضرت موسى علیه السلام در صحراى حجاز رحلت کرد.جسد او نیز از جزیرة العرب خارج نشد و همان جا دفن شد.
هنگامى که حضرت مسیح علیه السلام دین مسیحیت را آورد،یهودیان در یمن مىزیستند.آنها «ملک تبّع» (ذونواس) را براى جنگ با کسانى که به مسیحیت مىگرویدند،تشویق کردند و دلش را نسبت به آنان لبریز از خشم و عناد کردند.این کار از آن رو صورت گرفت که از نفوذ مسیحیان در ملک تبع هراس داشتند و مىترسیدند که مردم یمن به مسیحیت روى بیاورند و یهود دستاوردها و جایگاه خود را نزد ساکنان آن سرزمین از دست بدهد.ذونواس مسیحیان را در«اخدود»مىسوزاند.در قرآن عزیز در سوره«بروج»در این باره آمده است: قتل اصحاب الاخدود*النّار ذات الوقود*اذهم علیها قعود*و هم على ما یفعلون بالمؤمنین شهود* (سوره بروج (85) ؛آیات 4-7) که اصحاب اخدود 3 به هلاکت رسیدند؛آتشى افروخته از هیزمها؛آن گاه که بر کنار آتش نشسته بودند؛و بر آن چه بر سر مؤمنان مىآوردند،شاهد بودند.
منظور از مؤمنان در آیات پیشگفته،کسانى است که از حضرت مسیح علیه السلام پیروى مىکردند و به دین نصرانیت گردن نهادند.مسیحیت از جنوب جزیرة العرب و از آن جا از جهت غرب (حبشه) ، به سمت مقابل یمن،گسترش یافت.
جزیره سامرى
این جزیره در دریاى قلزم (دریاى سرخ) قرار داشت و گروهى از یهودیان سامرى پس از وفات حضرت موسى در صحراى تیه،در آن سکونت گزیده بودند.تا آمدن حضرت داوود علیه السلام بیش از 400 سال گذشت.بنى اسرائیل در فاصله میان وفات حضرت موسى تا آمدن حضرت داوود کجا بودند و چه سرگذشتى داشتند؟ قطعا در فلسطین نبودند؛زیرا هیچ نشان و تاریخ مدونى در آن جا ندارند.در دوره حکومت«اخدود»به معنى شکاف زمین یا گودال است.ذونواس پادشاه یمن به دین یهود گروید و مسیحیان را مجبور کرد که از دین خویش بر گردند؛سپس گودالهایى کند و از آتش پر کرد و آنهایى را که دین خویش را رها نمىکردند،در آن گودالها مىافکند.ذونواس و یاران او را«اصحاب اخدود»خوانند. (مترجم) به نقل از قرآن کریم؛ترجمه عبد المحمد آیتى؛ص 591.
حضرت داوود و سلیمان علیهما السلام نیز،یهود در فلسطین نه آثار تاریخى دارند و نه هیچ نشان دیگرى.دلیل این مسأله هم آن است که آنها اصولا در فلسطین نبودند و در آن حکومتى نداشتند؛چرا که یهودیان فقط در جزیرة العرب پراکنده شده بودند.تبعید به بابل از جزیرة العرب صورت گرفت و در میان تبعید شدگان گروهى از یهودیان اصالتا بنى اسرائیلى ساکن جزیرة العرب و عربهایى که در خلال 7 قرن پیش از تبعید،به آیین یهود گرویده بودند،قرار داشتند.
سلیمان علیه السلام در یمن
حضرت سلیمان 476 سال پس از خروج بنى اسرائیل از مصر و رفتن به حجاز،به حکومت رسید.کتاب عهد قدیم (تورات) نیز در سفر اول پادشاهان این مسأله را تأیید مىکند: و واقع شد در سال 480 از خروج بنى اسرائیل از زمین مصر در ماه زیو که ماه دوم از سال چهارم سلطنت سلیمان بر بنى اسرائیل بود که بناى خانه خداوند را شروع کرد. (سفر اول پادشاهان؛باب 6؛شماره 1) سپس به وصف خانه مىپردازد که براى تکمیل ساختمانش 7 سال زمان نیاز بوده است.
نکته مهم در نقل قول پیشگفته آن است که حضرت سلیمان در قرن هشتم پیش از میلاد بر بنى اسرائیل حکومت مىکرده است و نه در قرن دهم،آن گونه که در کتابهاى تاریخ نگاران جعل شده یا به سبب بىاطلاعىشان آورده شده است؛چرا که خروج بنى اسرائیل از مصر در سال 1221 پیش از میلاد بوده است که اگر 476-فاصله تا حکومت سلیمان-را از آن کم کنیم آغاز حکومت حضرت سلیمان؛یعنى سال 754 پیش از میلاد،به دست مىآید: 1221-476 754 این نتیجه واضح،حکومت حضرت سلیمان در قدس را،در سال 963 پیش از میلاد،نفى مىکند.همچنین روشن مىسازد که حضرت سلیمان در آن هنگام،یعنى بیش از 218 سال پیش از آغاز حکومتش،هنوز به دنیا نیامده بود.
سال 745 پیش از میلاد،به عنوان تاریخى براى آغاز حکومت حضرت سلیمان،با این واقعیت معروف تاریخى مطابقت دارد که ایشان با بلقیس در یک دوره حکومت مىکردهاند.
کشور«سبأ»در سال 800 پیش از میلاد شکل گرفت.اما بلقیس نخستین حاکم سبأ پس از شکل گرفتن آن نبود،چرا که در سال 715 پیش از میلاد حکومتش به سر آمد.مقایسه این دو تاریخ ثابت مىکند که حضرت سلیمان در قرن هشتم پیش از میلاد حکومت مىکرده است؛اما
یهودیان ادّعا مىکنند که«معبد»در دوره حضرت سلیمان و در قرن دهم پیش از میلاد ساخته شده است؛حال آن که ایشان در آن قرن به دنیا هم نیامده بودند.
دلایل دیگر زندگى حضرت سلیمان در یمن:
از دلایل دیگر زندگى حضرت سلیمان در یمن،آیاتى از قرآن کریم است که بخشى از آن در سوره«نمل»آمده است:
1.داستان هدهد سلیمان و بلقیس
خداوند سبحان درباره حضرت سلیمان مىفرماید: و تفقّد الطّیر فقال مالى لا ارى الهدهد ام کان من الغائبین*لاعذّبنّه عذابا شدیدا او لاذبحنّه اولیاتینّى بسلطان مّبین*فمکث غیر بعید فقال احطت بمالم تحط به و جئتک من سبا بنبا یّقین*انّى وجدتّ امراة تملکهم و اوتیت من کلّ شىء و لها عرش عظیم* (سوره نمل (27) ؛آیات 20-23) در میان مرغان جست و جو کرد و گفت:چرا هدهد را نمىبینم،آیا از غایب شدگان است؟به سختترین وجهى عذابش مىکنم یا سرش را مىبرم،مگر آن که براى من دلیلى روشن بیاورد درنگش به درازا نکشید.بیامد و گفت:به چیزى دست یافتهام که تو دست نیافته بودى و از سبا برایت خبرى درست آوردهام.زنى را یافتم که بر آنها پادشاهى مىکند.و از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.
جالب توجه آن است که هنگامى که حضرت سلیمان به عادت روزانهاش،در میان مرغان جست و جو کرد،هدهد را نیافت؛اما غیبت هدهد زیاد طول نکشید (فمکت غیر بعید) .و این، بدان معنا است که مکان اقامت سلیمان هزاران کیلومتر از بلقیس دور نبود،بلکه چند ده کیلومتر دور بود که هدهد توانست از آن جا تا مکان اقامت بلقیس برود و برگردد.
این نتیجهگیرى با گفتههاى تاریخ نگاران عرب قبل و بعد از آمدن اسلام،تأیید مىگردد.آنان مىگویند:قصر«صرواح»در یمن،همان«قصر سلیمان»است و«قصر قشیب»در یمن نیز همان «قصر بلقیس»است.
پس از آن که هدهد خبر بلقیس و تخت او را به حضرت سلیمان داد،او (که زبان مرغان را از جانب خداوند آموخته بود) به هدهد گفت:
اذهب بّکتابى هذا فالقه الیهم ثمّ تولّ عنهم فانظر ماذا یرجعون*قالت یا ایّها الملا انّى القى الىّ کتاب کریم*انّه من سلیمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحیم*الاّ تعلوا علىّ و اتونى مسلمین* (سوره نمل (27) ؛آیات 28-31) این نامه مرا ببر و بر آنها افکن،سپس به یکسو شو و بنگر که چه جواب مىدهند.زن گفت:این بزرگان نامهاى گرامى به سوى من افکنده شد نامه از سلیمان است و این است:«به نام خداى بخشاینده مهربان»بر من برترى مجویید و به تسلیم نزد من بیایید.
و این کار،بردن نامه از حضرت سلیمان براى بلقیس و در انتظار پاسخ او ایستادن و آوردن جواب براى حضرت سلیمان،وقت زیادى از هدهد نگرفت.
در ادامه آیات،دنباله داستان نقل مىشود که بلقیس هدیهاى براى حضرت سلیمان علیه السلام مىفرستد تا اگر در پى مال و منال است،از خواستهاش که رفتن او و اهل سبا نزد آن حضرت است، صرف نظر کند.
حضرت سلیمان فرستادگان بلقیس را با هدیه او پس فرستاد و تهدید کرد که سپاهى بر سر او و قومش بکشد که توان مقاومت در برابر آن را نداشته باشند.اما بلقیس با بزرگان قومش مشورت کرد و مسأله را با آنها در میان نهاد و تصمیم گرفت که با آنها نزد سلیمان برود.
اگر سلیمان و بلقیس از هم دور بودند،همه این ماجراها به زمان بسیارى احتیاج داشت.
2.«وادى نمل»کجاست؟
خداوند متعال در قرآن کریم،درباره حضرت سلیمان مىفرماید: و حشر لسلیمان جنوده من الجنّ و الانس و الطّیر فهم یوزعون*حتّى اذا اتوا على وادى النّمل قالت نملة یا ایّها النّمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنّکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون* (سوره نمل؛آیات 17-18) سپاهیان سلیمان از جن و آدمى و پرنده گرد آمدند و آنها به صف مىرفتند.تا به وادى مورچگان (مترجم محترم قرآن کریم مورد استفاده در این ترجمه-دکتر عبد المحمد آیتى«وادى النمل»را ترجمه کرده و آن را وادى مورچگان گفتهاند و ظاهرا به عنوان اسم خاصى بدان نگاه نکردهاند.)رسیدند.مورچهاى گفت:اى مورچگان،به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکریانش شما را بىخبر درهم نکوبند.این«وادى النمل»که در آیات پیش گفته شده،وجود دارد و در«مخلاف خولان رداع»،در یمن، است.
3.عین القطر
در سوره سبأ،خداوند کریم مىفرماید: و لسلیمان الرّیح غدوّها شهر وّ رواحها شهر و اسلنا له«عین القطر»... (سوره سبأ (34) ؛آیه 12) و باد را مسخّر سلیمان کردیم.بامدادان یک ماهه راه مىرفت و شبانگاه یک ماهه راه.و«چشمه مس» (مترجم محترم قرآن«عین القطر»را ظاهرا،اسم خاص در نظر نگرفته و چشمه مس ترجمه کردهاند.) را برایشان جارى ساختیم...
«قطر»همان«نحاس»[ مس]است و«عین القطر»پیشگفته در یمن موجود است. (تفسیر ابن کثیر) .
4.منسأة[ عصاى]سلیمان
در سوره سبأ،درباره حضرت سلیمان آمده است: فلمّا قضینا علیه الموت مادلّهم على موته الاّ دابة الارض تاکل منساته... (سوره سبأ (34) ؛آیه 14) چون حکم مرگ را بر او راندیم،حشرهاى از حشرات زمین،مردم را بر مرگش آگاه کرد.«عصایش»را جوید...
نکته قابل توجه در این جا آن است که حضرت سلیمان در حالى که ایستاده و به عصایش تکیه کرده بود،فوت کرد.اما قرآن کریم از واژه«منسأة»براى عصا استفاده کرده است.این واژه عربى نیست،اما مردم یمن با آن آشنایى دارند و مىدانند که در زبان حبشى به معنى عصا است.
یمنىها همسایه حبشهاند و با آنها داد و ستد دارند.این،بدان معنا است که حضرت سلیمان بر منسأة،در کشورى که معنایش را مىدانستند،تکیه کرده بود.
5.تندباد،مسخّر سلیمان.
خداوند متعال در سوره انبیا مىفرماید:
و سلیمان الرّیح عاصفة تجرى بامره الى الارض الّتى بارکنا فیها و کنّا بکلّ شىء عالمین* (سوره انبیا (21) ؛آیه 81 )و تند باد را مسخّر سلیمان کردیم که به امر او در (مترجم قرآن«إلى الارضى»را در آن سرزمین،معنى کردهاند که با معنى مورد استفاده مؤلف همخوانى ندارد.) آن سرزمین که برکتش داده بودیم،حرکت مىکرد،و ما بر هر چیزى آگاهیم.
این آیات به وضوح به ما مىگویند که حضرت سلیمان در سرزمین مبارکى نبود و باد«از نزد او، به سوى»سرزمینى جریان مىیافت که خداوند آن را برکت داده بود.
«وادى مقدس طوى»و«بیت الحرام»در مرکز حجاز،و«مسجد الاقصى»در فلسطین،همه، سرزمین مقدسىاند،اما حضرت سلیمان در هیچ کدام از این سرزمینها نبود.
آیات دیگرى نیز در این باره وجود دارند،اما به همین اندازه اکتفا شد.باشد که خواننده بزرگوار،از این نوشتار نکته تازه و سودمندى برگیرد.و همه توفیقها از آن خداوند است.
پیوستها
موشه زیمرمن،تاریخ نگار یهودى:
رابطه میان یهود و سرزمین فلسطین«کاملا ساختگى»است
تاریخ نگار برجسته یهودى،در گفت و گویى با روزنامه سویسى«بوند»ارزش دینى اماکن و آثار تاریخى فلسطین را که یهودیان بدان تمسک مىجویند،تکذیب کرد.استاد تاریخ جدید دانشگاه عبرى بیت المقدس اشغالى،هشدار داد که پدیده افراطىگرى دینى یهودیان و گسترش تفسیر توراتى از درگیرىهاى موجود در فلسطین،رو به افزایش است.
«موشه زیمرمن»درباره ورود تحریک کننده رهبر لیکود،اریل شارون،به حرم شریف مسجد الاقصى،مىگوید:«شارون مىدانست که این کار سراسر جهان اسلام را به غلیان وا مىدارد.» زیمرمن درباره«تبعیض ادارى»نسبت به فلسطینیان ساکن سرزمینهاى اشغالى سال 1948 نیز،به عنوان نمونه،اشاره مىکند که:«میزان هزینهاى که دولت براى هر فرد عرب در نظر مىگیرد،بسیار کمتر از یک فرد یهودى است.»همچنین رژیم صهیونیستى،فلسطینیان را در آن مناطق کاملا از وظایف حساس ادارى و مزایاى آنها،دور نگه مىدارد.
«موشه زیمرمن»که یکى از چهرههاى برجسته جریان تاریخ نگاران جدید اسرائیلى به شمار مىرود،مىافزاید:«شکاف بین یهودیان و عربهاى اسرائیل در سالهاى اخیر به شدت افزایش یافته است.»و«اسرائیل به شکل روز افزونى خود را دولت یهودى و دینى مىخواند.» وى تأکید مىکند که بیش از یک میلیون عرب در چهارچوب این دولت،به طور کامل از مفهوم شهروندى دور هستند.
زیمرمن در مصاحبهاى که دیروز روزنامه سویسى«بوند»منتشر کرد،به پیامدهاى پدیده «تظاهر دینى»در محافل یهودى اشاره مىکند و به ویژه تأکید مىکند: هنگامى که فردى غیر مذهبى (لائیک) مانند یهود باراک،نخست وزیر اسرائیل، مىگوید:نمىتوان از مقدسات چشم پوشى کرد،روشن مىشود که همه ما در گرو نیروهاى دینى هستیم.
این تاریخ نگار برجسته اسرائیلى درباره اماکن مذهبى یهودى در فلسطین،تأکید مىکند که: مقدس بودن بسیارى از این اماکن (براى یهودیان) کاملا ساختگى است.وى به قبر حضرت یوسف اشاره مىکند که یهودیان آن را براى خود مقدس مىدانند و مىگوید این قبر هیچ تقدسى ندارد.
زیمرمن هشدار مىدهد که رژیم صهیونیستى که اکثریت آن را افراد لائیک تشکیل مىدهند،به استراق سمع کسانى مىپردازد که به خدمت سربازى نمىروند.این اشاره او به بخشهاى افراطى است که از سربازى اجبارى در ارتش اشغالگر معاف هستند.به اعتقاد او اشاعه ادعاهاى ساختگى درباره مقدس بودن برخى اماکن و آثار تاریخى فلسطین براى یهودیان،در حقیقت با هدف«نشخوار کردن تاریخ است تا مهاجرت یهودیان به فلسطین،بازگشت به سرزمین مقدس نام نهاده شود.»و با هدف ایجاد ارتباط دینى میان این سرزمین و یهودیانى که از سراسر جهان به اسرائیل مىآیند.
موشه زیمرمن تأکید مىکند که این اندیشه،مانع اساسى در راه تحقق صلح با فلسطینىها است؛ و مىگوید: همین اندیشه سبب شده که ملتى اسرائیلى بیاید و سرزمینى را (در کرانه غربى یا نوار غزه) براى خود-به رغم آن که براى امنیت کشورش اهمیتى ندارد-جدا کند.و تا وقتى که این سرزمین،مقدس به شمار مىآید،نمىتوان اسرائیل را از آن بیرون کرد.
وى مىافزاید: من بسیار هراسناکم که نکند براى مجبور کردن این ملت به رفتار مسالمت آمیز،به یک فاجعه نیاز باشد. (روزنامه اردنى الدستور؛2000/10/13)
باستان شناس اسرائیلى،اسرائیل فینکلشتاین:
هیچ رابطهاى میان یهودیان و بیت المقدس وجود ندارد
معبد سلیمان فقط خرافات است
افزون بر حقایقى که تاریخ دانان عرب و مسلمان بر آن تأکید مىکنند،گاه گاهى از درون خود رژیم صهیونیستى اعترافاتى صورت مىگیرد که:هیچ ارتباطى میان یهود و شهر بیت المقدس اشغالى و مسجد الاقصى وجود ندارد که رژیم صهیونیستى ادعا مىکند مسجد الاقصى بر خرابههاى معبد سلیمان بنا نهاده شده است.
در این راستا باستان شناس اسرائیلى و استاد دانشگاه تل آویو،«اسرائیل فینکلشتاین»،وجود هر گونه رابطهاى میان یهود و شهر قدس را مورد شک و تردید قرار داده است و اشاره مىکند که معبد خیالى سلیمان،خرافه کامل است و مطلقا وجود خارجى ندارد.
فینلکشتاین مىگوید: باستان شناسان یهودى هیچ شواهدى تاریخى یا باستانى نیافتهاند که ثابت کند معبد سلیمان واقعا وجود خارجى داشته است،بلکه صرفا نویسندگان یهودى تورات بودند که در قرن سوم،داستانهایى ساختند و به تورات اضافه کردند که هرگز وجود خارجى پیدا نکرده بود.
باستان شناسان اسرائیلى دیگرى نیز ادعاهاى یهود درباره پیشینه تاریخىشان در فلسطین را زیر سؤال برده و تأکید کردهاند که معبد خیالى سلیمان وجود خارجى ندارد و ادعاى زیستن ازلى یهود در فلسطین نادرست است.
فینکلشتاین مىافزاید: پژوهشگران هیچ نشان و شاهد باستانى نیافتهاند که برخى داستانهاى تورات را تأیید کند؛مثلا داستان خروج،سرگردانى در صحراى سینا،و پیروزى یوشع بر کنعان.چرا که در همین مورد اخیر اسرائیلىهاى اولیه،بازمانده تمدن کنعانى اواخر عصر برنز در این منطقه هستند که به تدریج ازدیاد یافتهاند.و هیچ نبرد نظامى شدیدى در این جا رخ نداده است.
فینکلشتاین پا را از این فراتر مىنهد و داستان داوود را هم-که شخصیتى ساخته تورات است و بر اساس اعتقادات یهود،بیشترین ارتباط را با قدس دارد-زیر سؤال مىبرد و مىگوید: هیچ پایه و اساس و شاهد و دلیل تاریخى بر وجود این پادشاه جنگجویى که قدس را پایتخت خود قرار داده و«مسیا»از نسل او آمده تا ناظر ساخت معبد سوم باشد، وجود ندارد.و شخصیتى به نام داوود-که به دلیل متحد کردن کشورهاى یهودا و اسرائیل،به عنوان یک رهبر از احترام فراوان برخوردار بوده-صرفا خیال و توهم است و هرگز وجود خارجى نداشته است.
فینکلشتاین در ادامه تأکید مىکند که وجود بانى معبد،یعنى سلیمان بن داوود،نیز مورد تردید است؛چرا که تورات مىگوید او بر امپراتورى از مصر تا نیل حکومت مىکرد؛اما هیچ اثر باستانى و نشان تاریخى وجود ندارد که نشان دهد این کشور متحد و بسیار وسیع،روزى روزگارى وجود خارجى داشته است.اگر هم چنین کشورهایى وجود خارجى داشتهاند،صرفا به صورت قبایلى بودهاند که جنگهایشان نیز جنگهاى قبیلهاى محدودى بوده و در نتیجه بیت المقدس داوود،جایى فراتر از یک روستاى فقیر و خشک نبوده است.هیچ نشان و اثر تاریخى و باستانى نیز وجود ندارد که ثابت کند معبد سلیمان وجود خارجى داشته است.
فینکلشتاین اصرار مىورزد که داستانهاى تورات با آثار باستانى که اخیرا کشف شده مطابقت ندارد؛مثلا شهر«مجدو»را سلیمان بنا ننهاده،بلکه«آخاب»آن را بنا نهاده است.
همچنین روشن شده که بنى اسرائیل«کنعان»را شکست ندادهاند،چرا که جنگهاى بین آنها، رقابتى بوده که نویسندگان تورات در قرن سوم بدانها شاخ و برگ داده و داستانهایى درباره آنها ساختهاند که هیچ گاه رخ ندادهاند.شاید داوود و سلیمان هم همان جا بودهاند،اما نه به عنوان دو رهبر بزرگ،بلکه به عنوان بزرگان قبیلهاى با جمعیت متوسط که در قرن دهم پیش از میلاد مىزیسته است. (روزنامه اردنى الدستور؛2000/11/12)درهاى تخت بلقیس پس از گذشت سه هزار سال از بناى آن،باز مىشود
یمن سه هزارمین سالگرد ساخت تخت ملکه بلقیس،مشهورترین ملکه منطقه جنوب جزیرة العرب مشهور به ملکه سبا را جشن گرفت.
این مراسم 15 سال پس از آغاز عملیات ترمیم و کانال زنى در معبد معروف به«بران»،برگزار شد.این معبد در قرن هشتم پیش از میلاد تأسیس شد و مربوط به عصر پیامبر خدا،حضرت سلیمان است.
مجموعه تخت بلقیس تشکیل مىشود از: 1-منبرى که پنج ستون مشهور از آن بالا رفتهاند.البته ستون ششم شکسته است.
2-حیاطى بزرگ در جلو 3-دیوارهاى بزرگ 4-آجر و سنگهاى بلق 1 و مرمر 5-قناتى براى آب آشامیدنى 6-چاه سبأ که آب آن همراه قربانیانى که تقدیم الاههها مىشد،مورد استفاده قرار مىگرفت.
نخست وزیر یمن گفت:بازگشایى تخت بلقیس گذشته و حال را به هم وصل مىکند؛چرا که این معبد نماد مجد و شکوه حکومت سبأ است که در روزگار کهن یمن را متحد گردانیده است.
وزیر فرهنگ یمن اظهار داشت که:این معبد یمن را به نقشه فرهنگى جهان بر مىگرداند و حضور این کشور را در محافل مربوط به«میراثهاى انسانى»تقویت مىکند و گردشگرى را در این کشور فعال مىکند.وى افزود:تخت بلقیس متعلق به بزرگترین ملکه تاریخ یمن است که نمونه بارزى از تمدن کشور است.
در حاشیه مراسمهایى که برگزار شد،تأسیس«کمیته مقدماتى جمعیت بین المللى حفاظت از آثار باستانى مأرب»اعلان گردید.گروهى از نخبگان علاقهمند به موزهها و باستان شناسان در آن مشارکت دارند و نخست وزیر یمن ریاست آن را به عهده دارد.(روزنامه اردنى الدستور؛2000/12/11)باستان شناس اسرائیلى؛مایر بن دوف:معبدى در قدس وجود ندارد
مایر بن دوف با تأکید مىگوید:این ادعاها که بقایاى معبد در بخش پایین حرم شریف قدس قرار دارد،صحت ندارد.سخنان وى درباره آن بخشى است که معبد سلیمان خوانده مىشود و «مصلاّى مروانى»است.
وى مىگوید:در دوره پیامبرى حضرت سلیمان علیه السلام در این منطقه معبد امپراتور روم، هرودت،قرار داشت،اما رومىها آن را ویران کردند.در دوره اسلامى هیچ نشانى از معبد در این منطقه وجود نداشت.در دوره اموى مسجد الاقصى و مسجد قبة الصخره ساخته شدند.از همین مکان بود که پیامبر خدا،حضرت محمد صلّى اللّه علیه و اله و سلم به وسیله«براق»به آسمان عروج کرد.
دلیل جغرافیایى
این باستان شناس اسرائیلى اشاره مىکند که منطقه حرم شریف«قدس»در گذشته در سطحى قرار داشت که با سطح امروزى آن تفاوت دارد.مثلا معبد هرودوت رومى در سطح بالاترى نسبت به سطح امروزى مسجد قبة الصخره قرار داشت.
وى در ادامه مىافزاید از خلال جستجوها و پژوهشهایى که انجام دادهایم مىتوانیم معادله جبرى را حل کنیم و به جواب برسیم که آن منطقه چگونه بوده است.
این باستان شناس تأکید مىکند که معبد هرودت هیچ رابطهاى با مسجد قبة الصخره نداشته و بلکه پنج متر نیز از آن بلندتر بوده است.
صلیبىها و معبد
هنگامى که مسلمانان به این دیار آمدند،بر صخرهاى که در این منطقه قرار داشت و هیچ ارتباطى با معبد نداشت،مسجدى ساختند.و این صلیبىها بودند که مسجد (قبة الصخره) را «معبد صخره»نامیدند.
معبدى در بیت المقدس وجود ندارد
بن دوف مىافزاید:هنگامى که حفارىهایى در بخش پایینى آن منطقه انجام دادیم، چاههاى آب منشعب شده را پیدا کردیم.در خلال مسیر حفارىها و پژوهشهایى هم که در طول 25 سال گذشته انجام دادیم،صرفا قناتهاى آب را دیدیم و به چیز دیگرى بر نخوردیم.و این، یعنى آن که معبدى در آن جا وجود ندارد (بقایایى از آن معبد بر جاى نمانده است) .به عبارت دیگر،اگر حفارى کنیم،مطلقا نمىتوانیم بقایایى از معبد بیابیم که نشانى از آن دوره داشته باشد.
طلاى خروج (TheGold of Exodus;The Discovery of the true mount Sinai;Howard Blum;Simont
.Shuster;New York,1998):کتابى از نویسنده آمریکایى،هوارد بلوم: در این کتاب،نویسنده تلاش مىکند که بر این اعتقاد رایج خط بطلان بکشد که کوه طور که خداوند بر فراز آن با حضرت موسى سخن گفته،در صحراى سینا قرار دارد.وى مىگوید این کوه همان کوه«لوز»است که در شمال غربى جزیرة العرب قرار دارد.
در مقدمه کتاب آمده است که متخصصان برجسته پژوهشهاى توراتى دانشگاههاروارد و پنسیلوانیا مىگویند کوه طور قطعا در شبه جزیره سینا قرار ندارد،بلکه در شمال غربى
جزیرة العرب قرار دارد.با وجود این،هرگز به این پژوهشگران اجازه داده نخواهد شد که وارد این منطقه شوند تا بتوانند دلیلى براى درستى گفتههاى خویش بیابند.هنگامى که دو پژوهشگر آمریکایى،کرونوک و ولیامز،با این مشکل مواجه شدند که ورود به آن جا ممنوع است،با روشى متهورانه به آن جا نفوذ کردند.
آنها مىگویند:آن چه که بر فراز کوه معروف به«کوه لوز»کشف کردهایم،وحشت جهانیان را برخواهد انگیخت و خوانندگان را وا مىدارد که درباره نقش تورات در تاریخ به شکل دیگرى بیندیشند.
آنها«مذبح سنگى»را که«گوساله طلایى»بر روى آن پرستش مىشد،پیدا کردند.همچنین 12 ستونى را که حضرت موسى فرمان برافراشتن آنها را صادر کرده بود؛و غارى را که ایشان در آن مىخوابیدند،یافتند.آن چه که بسیار شگفت انگیز است،یافتن قطعه زمینى است که به شکل غیر طبیعى سوخته است.این قسمت سوخته کوه که بر فراز آن قرار دارد،همان جایى است که خداوند به حضرت موسى،دو لوح نوشته سنگى عطا فرمود.
این دو محقق،شکافته شدن آب دریاى سرخ را نیز چنان شرح مىدهند که ما را به حقیقت راهنمایى مىکنند.یکى از اکتشافاتى که بدان دست یافتهاند این حقیقت است که:مقدسترین نقطه کره زمین،منطقهاى نظامى است که ورود به آن ممنوع است و فوق سرّى نگه داشته مىشود.
در حالى که این دو ماجراجو خط سیر حضرت موسى را پى مىگیرند،ما به مهرههاى پیادهاى تبدیل شدهایم که در بازى خطرناک فریبها و حیلهگرىها و سیاستهاى بین المللى به بازى گرفته شدهایم.
کوه«لوز»که در شمال غربى جزیرة العرب قرار دارد و همان مکانى است که دو محقق آمریکایى؛ ولیامز و کرونک با توجه به راهنمایىهاى کتاب مقدس یافتهاند.و این،واقعا همان کوهى است که حضرت موسى علیه السلام بر فراز آن الواح را از پروردگار دریافت کرد و نشان مىدهد که این رخداد بر فراز آن چه که«کوه سینا»نامیده مىشود و در صحراى سینا قرار دارد،به وقوع پیوسته است.
چشمه«مارّه»واقع در ساحل جزیرة العرب و رو بهروى تنگههاى«تیران» (بر اساس عکسى که دو محقق آمریکایى ولیامز و کرونک برداشتهاند.) کوه«رب»یا کوه«سینا»واقع در شمال غربى جزیرة العرب که حضرت موسى علیه السلام الواح را بر فراز آن دریافت داشته است.
نویسنده:حاج زکى على غول مترجم:عطاء اللّه ابطحى
منبع: پژوهه صهیونیت
کلمات کلیدی :